بازگشت

ناديده گرفتن حاتم بخشيهاي معاويه


مورد دوم گذشتهاي و عفو و اغماضهاي خاصي بود!!! كه عمر در برابر معاويه از خود نشان مي داد، مردي كه در برخورد با بيشتر عمالش آنچنان زبر و خشن بود كه حتي از دست درازي آنها به يك درهم از بيت المال چشم نمي پوشيد و به قول معروف «مته را روي دانه خشخاش مي گذاشت» با كمال شگفتي هنگامي كه در برابر معاويه و يغماگريهاي وي نسبت به اموال عمومي قرار مي گرفت تا آن حد نرم و ملايم و زود باور مي گرديد كه بهانه و عذرهاي بدتر از گناه زاده هند را بدون چون و چرا مي پذيرفت و مورد قبول قرار مي داد!! نمونه اي از اين چشم پوشيها داستان ورود ابوسفيان پدر معاويه است بر عمر هنگامي كه از نزد فرزند خود و از سفر شام بازگشته بود، عمر به وي گفت بوسفيان آنچه كه از فرزندت گرفتي براي ما هم سهمي بگذار و از آن مال به ما جايزه بده، ابوسفيان گفت هيچ نگرفتم عمر بلافاصله انگشتر دست او را بيرون كشيد و بغلامش داده و گفت اين را ببر نزد هند


زوجه ابوسفيان و بگو به اين نشاني ابوسفيان گفت آن دو خورجين كه از شام آورده ام بده غلام رفت و خورجينهاي را نزد عمر حاضر ساخت عمر ديد ده هزار درهم پول نقد در آن وجود دارد كه معاويه از اموال عمومي آن را (لابد بعنوان خرج سفر!!) به پدر خويش داده است عمر دستور داد آن درهمها را به بيت المال بريزند و از دست بوسفيان بيرون بياورند [1] .

در اينجا بايد از فرزند خطاب پرسيد چرا درهم هايي كه ابوسفيان از فرزند خود گرفته و از شام آورده است به بيت المال مي ريزد و از كف وي خارج مي كند؟ لابد چون از اموال عمومي بود و متعلق به همه ي مردم و معاويه حق نداشت آن را به باب خويش بدهد!! در اين صورت بايد گفت چرا درهمها را از ابوسفيان باز گرفت ولي بدهنده اينهمه درهمها يعني معاويه حتي يك جمله اعتراض نكرد و او را مورد مؤاخذه قرار نداد؟!.

اينجا است كه آدمي در برابر يك تضاد روشن و آشكار قرار مي گيرد و از خود مي پرسد آيا راستي اين همان عمر است كه در مورد ديگران دستبرد به اموال عمومي را - هر چند بقدر يك درهم- تحمل نمي كند و شدت عمل نشان مي دهد؟! ولي در زمينه ي معاويه اينگونه با گذشت و مسامحه برخورد مي نمايد؟...


پاورقي

[1] الغدير ج 6 صفحه‏ي 473 چاپ دوم.