بازگشت

مقدمه


در دنياي شگفت آوري زندگي مي كنيم، عصري كه از نظر ماديت و صنعت در كمال اوج است و از حيث انسانيت و معنويت در منتهاي انحطاط و جاهليت. بسياري از آداب و رسوم عصر جاهلي رنگ و هواي دنياي صنعت را گرفته و به اسم مدنيت بر بشر تحميل مي گردند.

عصر ما عصر استكبار است و استثمار، استبداد است و خودرايي، خودبيني و خودمداري است. زورمندان و قدرت مداران يقه محرومان و مستضعفان را گرفته و از آنان باج مي طلبند. عدم موافقت در برابر خواسته هاي شان زمينه ساز آشوبگري ها، فتنه سازي ها و به استضعاف كشيدن هاست.

در عصر ادعاي مدنيت، خصم زورمدار مزرعه محرومان را با پمپ و انفجار مي سوزاند، خانه هاي محرومان را بر سر آنها خراب مي كند، نهرها و آباديها را به گورستان بي پناهان مبدل مي سازد و با سلاحهاي بي چشم و بي هدف و اهريمني دودمان بشر را بر باد مي دهد.

بر دنياي امروزي گروهي سفله و پست حكومت دارند كه با قدرت اسلحه بر بشريت حكم مي رانند و به اسم طرفداري از صلح، انسانها را به خاك و خون مي كشانند. عصر ما عصر بحرانهاست و چه بسيارند بدبختاني كه در ذلت و بدبختي دست و پا مي زنند و به آن عادت يافته و آن را خوشبختي تلقي مي كند و چه بسيار دردمندان بيمار


كه به درد خود عادت كرده و با آن همسازند و گمان دارند كه چاره اي براي رفع دردشان نيست.