بازگشت

مقدمه


جريان عاشورا هرچه كه بود خاتمه يافت و شما وقايع 6 ماه آخر عمر او و درگيرش را با دشمن متوجه شديد و مخصوصا از اهداف و مقاصد حسين عليه السلام از دعوتها و سخنرانيها، از اتمام حجتها، و از حصر آب توسط دشمن به روي حسين عليه السلام سر درآورديد.

اينك نه حسين عليه السلام و ياران او در ميان ما هستند تا به مدح و ثناي شان بپردازيم و خداي ناخواسته زبان را به تملق بگشائيم و نه يزيد و طرفدارانش كه از ترس و خشم آنها لب فروبنديم. هر دو گروه چشم از جهان فروبستند و ما هم در پي شان روانيم با اين تفاوت كه برخي در خط حسين عليه السلام مي ميرند و گروهي هم در خط يزيد. برخي خوب مي ميرند و برخي هم بد و نكبت آلود.

از آنها دو چيز باقي ماند: عزت و شرافت، رذالت و نانجيبي و براي ما درك چرائي اين دو مهم است. چرا حسين عليه السلام عزيز شد و دشمن او ذليل؟ زيرا كه حسين عليه السلام را خطي عزتمندانه بود و دشمن را خطي منحط و رذيلانه. از حسين عليه السلام خواسته بودند دست از عزت و شرف بردارد. و تسليم گردد. در راه اين خواسته نابجا به گفته ابوريحان بيروني:

ستم هائي به حسين روا داشتند كه در هيچ ملتي با بدترين افراد چنين نكرد. او را


با شمشير و نيزه و سنگ از پاي درآوردند و اسب بر بدنش تاختند. و اين اقدامي رذيلانه بود. [1] و در رذالت دشمن همين بس كه مي دانستند يزيد رذل است و فرومايه ولي باز هم از او تبعيت و حمايت كردند.


پاورقي

[1] آثار الباقيه ص 329.