بازگشت

خونريزي شديد


حملات دشمن شديدتر شدند. ياران امام از دست رفته بودند و امام تنها و با تمام وجود مي جنگيد تيري بر پيشاني و سنگي به چهره امام اصابت كرد. خون بسياري از او رفت، دامن پيراهن را بالا زد كه خون چهره را پاك كند، تيري سه شعبه بر سينه امام وارد آمد تير را از پشت بيرون كشيد.

ولي ديگر بي طاقت شده بود. با خداي نجوائي داشت كه پروردگارا چون اين مصايب در محضر تست برايم اهميت ندارد، مقداري از خون خود را به آسمان پاشيد، مقداري را به سر و صورت خود كشيد و فرمود مي خواهم خدا را با چهره خونين ديدار كنم. [1] .

ستمكاريه اي به امام نزديك شد و پس از ناسزاگوئي ضربت شمشيري بر سر امام وارد آورد. كلاه جنگي را شكافت و پر از خون شد. آن را از سر برداشت و با عمامه اي


زخم را بست. [2] .

ديگر جاي مبارزه نبود، قدرت و رمقي براي او باقي نمانده بود. از اسب به زير افتاد و نقش بر خاك شد. با صورت بر خاك افتاد و سرگرم مناجات با خداي شد: اي خداي بلند جايگاه، قدرت تو بر همه جا و بر همه چيز تسلط دارد. عظمت تو هم جا و همه چيز را فراگرفته است. هر چه را اراده فرمائي انجام دهي. هر كس ترا بخواند تو نزديك او خواهي بود.

پروردگارا اينك تو را مي خوانم، و به تو نياز دارم، از فقر و حاجت، به سوي تو دست دراز مي كنم و از ترسي كه دارم به تو پناه مي برم. در برابر اندوه و مصيبت نزد تو مي گريم. در عين ناتواني از تو ياري مي طلبم. به تو توكل دارم. تو بين ما و اين قوم داوري كن و...

خدايا اينان با ما مكر كردند، و با خدعه و فريب خود، ما را تنها گذاشتند، و ما را كشتند، اي ارحم الراحمين ما فرزند پيامبر توايم و جز تو خدائي نداريم، جز تو كسي را نپرستيم اي فريادرس درماندگان. [3] .


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي ج 2 ص 36.

[2] کامل ج 4 ص 31.

[3] مصباح کفعمي.