بازگشت

جنگ و درگيري


عاشورا روز جنگ بود و روز درگيري امام هم خود به جنگ و مبارزه برمي خاست و هم اداره جنگ را بر عهده داشت. او به واقع فرمانده جنگ بود و مي بايست ياران را در امر مبارزه هدايت كند و اين كاري بس دشوار بود. ولي چه


مي شد كرد، عده اي معدود در برابر ده ها هزار تن، جنگي نابرابر و مظلومانه، آنهم در برابر خصمي كه براساس نظام و ضابطه داري نمي جنگيدند، عملشان وحشيانه بود. حتي برنامه قتل صبر را كه عملي جاهلانه و نشانه خوي ددمنشي بود بكار مي بستند. قرباني خود را در ميان مي گرفتند، آنقدر به سوي او سنگ پرتاب مي كردند تا نيمه جان شود و سپس او را سر و دست مي بريدند.

او در عين جنگ و مبارزه در روز عاشورا ده ها بار از اسب پياده شد تا در كنار مجروحي محتضر بنشيند و سر او را بر دامن بگيرد و او راحت و آرام جان دهد و آنگاه جنازه اش را به خيمگاه آورد و در كنار جنازه ديگر شهيدان قرار دهد و مجددا به مجاهدت و تلاش بپردازد.

ياران يك يك از ميان رفتند و احساس نزديكي و شور و شوق او به شهادت بيشتر مي شد و اما يكباره احساس كرد كه در ميان دريائي از دشمن تنهاست. احدي از ياران زنده نيستند. با صداي بلند، و با فريادي بس مظلومانه و غريبانه، خطاب به شهيدان فرمود: اي حاملان قرآن، از جاي برخيزيد، و از حرم رسول الله حمايت كنيد. يا حمله التنزيل، قوموا عن نومتكم و حاموا عن هذه الحريم [1] .


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي مجالس المواعظ و.