بازگشت

جنگ تن به تن


عمر سعد فرمان داد كه اسبهاي سواران حسين را پي كنند تا آنها پياده شوند، از قدرت و توان آنها كاسته شود و در جنگ تن به تن به زانو درآيند. ولي جنگ تن به تن هم، براي عمر سعد كارساز نشد. زيرا هر رزمنده اي كه به جنگ آنها مي آمد از ميان مي رفت. دليلش هم اين بود كه سربازان حسين از خود گذشته بودند، با تمام وجود و با قدرت ايمان مي جنگيدند- قصد زنده ماندن و بازگشت به وطن را نداشتند تا با محافظه كاري بجنگند در حاليكه لشكريان عمر سعد لااقل اين آرزو را در دل مي پروراندند كه زنده بمانند و به مزد و جايزه اي از ابن زياد دست يابند و اين انديشه خود نوعي پروا داري را در حين جنگ به آنها القا مي كرد. پس از آنكه گروهي از لشكريان عمر سعد در جنگ تن به تن از ميان رفتند او دستور داد ياران حسين را سنگباران كنيد و مي گفت در غير اينصورت آنها همه شما را از ميان مي برند. لو لم ترموهم بالحجاره، ليقتلونكم [1] و در عين حال باز هم ياران ايستادگي كردند و برخي از آنها به زانو نشستند و با تيراندازي به دشمن، اسبانشان آنها را از حركت پيش باز مي داشتند.

ولي سنگها بهر حال كارساز بودند، ياران امام دچار ضربه سختي شدند در عين حال روحيه خود را از دست ندادند برخي از آنها در ميدان در ميان سنگباران ها زره از تن و خود از سر برداشتند و مي گفتند مي خواهيم ببينيم سنگ بر كجاي بدن مان در راه محبوب وارد مي شود. مثل برير، عابس و... اينان بواقع خود را براي مرگ آماده كرده بودند. زهير وقتي كه تصميم گرفت به ياري حسين عليه السلام بشتابد به يارانش گفته من خود را براي مرگ آماده كرده ام اني قدوطئت (وطنت) نفسي علي الموت [2] .


پاورقي

[1] ج 4 طبري ص 331.

[2] اخبار الطوال ص 223.