بازگشت

جرأت و شجاعت


آنها افرادي باجرات بودند. طرف معامله اش خدا بود و آن را تجارتي رابحه و سودآور مي شناختند. تنها با خدا عهد بسته و از غير خدا بريده بودند. بر اين اساس تيغ و تير و شمشير نمي توانست مايه تهديد و ترسشان باشد.

آنها افرادي شجاع بودند زيرا كه در كشمكشها و درگيريها هدف خود را از دست نداده بودند از نظر رشد و كمال به درجه اي رسيده بودند كه به نفي وجود مادي خويش كمر بسته و تنها و تنها اعتلاي اسلام را خواستار بودند.

جنگ آغاز شد و مدت آن ظاهرا از 8 -6 ساعت تجاوز نكرد ولي در اين مدت كوتاه رشادتهائي از خود بروز دادند كه عقلها واله و انديشه ها در وصول به كنه آن مبهوت مي ماند. انديشه آنان اين بود: ما بر حقيم و براي احيا و اقامه حق به پيش مي رويم و در اين راه از مرگ و فناي خويش باكي نداريم.


آنها در وادي جنگ براي وصول به هدف چندان خالص و پاكباخته بودند كه نه امان مي پذيرفتند و نه تسليم مي شدند، دليراني بودند شير دل و بي باك و با پاي خويش به استقبال مرگ مي رفتند و رفتارشان در جنگ بگونه اي بود كه با موازين عادي عقل و منطق بشري جور درنمي آمد. هرچه عده ياران به علت شهادت اندك تر مي شد جرات بازماندگان بيشتر و روحيه شان قوي تر مي گشت. شايد ادعاي خسارت از اين داشتند كه دوستان شان زودتر به لقاي حق فائز شده و آنها باقي مانده بودند.