بازگشت

شأن حسين


اينكه او اين همه اصرار به حركت داشت، بدان خاطر بود كه شان حسين عليه السلام بالاتر از اين است كه اجازه دهد، خود زنده بماند و اسلام بميرد. و يا مردم در فلاكت و سردرگمي و بدبختي باشند و او در راحت و آسايش.

آري شكست قطعي است ولي تكليف از آن قطعي تر است او به وظيفه عمل مي كند در اين راه چه پيروزي پديد آيد و چه شكست، براي او يكسان است. او علاوه بر تعهد ديني اين وظيفه را هم داشت كه در ديگران براي رفع ستم جرات ايجاد كند.

از سوي ديگر او در شان و موقعيت نبود كه خواري و ذلت را پذيرا گردد. چهره بر مصرع خون و شهادت نهاد تا تسليم دنائتها و افراد دني نگردد. او نيكو مي دانست كه او را خواهند كشت، اقل مساله اين بود كه او از جد و پدرش راجع به شهادت اطلاع داشت. حتي در منزل شقوق فردي از كوفه مي آمد و امام احوال عراق را پرسيد، جواب شنيد عليه تو اجماع كرده اند. امام فرمود: كارها در دست خداوند است و هرگونه كه


مشيت او تعلق گيرد، انجام مي پذيرد. پروردگار ما بزرگ است. [1] .

و اگر بحساب ترس و بي جراتي به كوفه نرود جواب تعهد و تكليف الهي را چه بدهد؟ جواب رسول خدا را؟ علي مرتضي را؟ مادر رنجديده را؟ برادر مسموم را؟ و شهداي دنياي اسلام را؟ و اگر به عراق نرود، چگونه به مردم تفهيم كند كه زمامدارانشان منهاي دين و افرادي وحشي هستند؟ چه سندي براي ظلم و سفاكي آنها دارد كه به رخ آيندگان بكشد؟ مردم از كجا بدانند كه بني اميه فقط در انديشه پست و مقامند نه اسلام؟ و...


پاورقي

[1] مناقب ج 2 ص 213.