بازگشت

ممانعت ديگران


عبدالله بن عمر آمد و گفت به عراق نرو، اگر بروي خونريزي مي شود. [1] و به او پيشنهاد كرد كه بيا به مدينه برويم و تو هم مثل ديگران با يزيد بيعت كن و از خانه و قبر جدت دور مشو، اگر بيعت نكني ترا مجبور به آن خواهند كرد. يزيد زود مي ميرد و تو مي تواني فكر كني. [2] .

- عمر بن عبدالرحمن آمد كه مردم بنده دنيايند و امروز درهم و دينار بدست حكام عراق است. و آنها با توطئه اي ترا مي كشند و خونت هدر مي شود. [3] .

- هاشم مخزومي از او خواست كه دست از سفر بردارد، زيرا كه كوفيان برده مال و


دنيايند و ترا با پول و مال معامله مي كنند.

- ابوبكر حارث از بيوفائي كوفيان و خطر شهادت امام، سخن گفت. و او را از اين سفر منع كرد.

- عبدالرحمن بن حرث آمد كه عرض حاجتي دارم و آن نصيحت است. مي دانم تو بزرگتر از آني كه تحت تاثير هواي نفس باشي، شنيده ام عازم عراق هستي. درخواست دارم از اين سفر درگذري، در كوفه بود كه پدرت را كشتند، برادرت را خوار داشتند، مردم آن سامان بنده درهم و دينارند و بر آنها اعتمادي نيست...

در كل، وقتي خبر حركت حسين عليه السلام از مكه به عراق منتشر شد، همگان در اين امر اتفاق نظر داشتند كه او در اين سفر شكست خواهد خورد. زيرا قدرت مالي و نظامي در دست زمامداران بود و آنها با مورد تهديد و تطميع قرار گرفتن عليه حسين عليه السلام و خاندانش بسيج شده بودند. بهمين خطار هر كس بنحوي از او خواست كه دست از حركت بردارد. حتي يزيد از طريق ابن عباس به او هشدار داد كه قصد عراق نكند.


پاورقي

[1] الفتوح ج 5 ص 39.

[2] طبري ج 4.

[3] انساب الاشراف ج 5 ص 161.