بازگشت

نكته اي در مورد نامه ها


نخست به اين مساله توجه كنيم كه عده اي خواستار مساله نامه و دعوت از امام را


انكار كنند و مدعي گردند: اما خود به سوي عراق رفت و در آنجا به شهادت رسيد. درحاليكه اسناد بسياري در مورد ارسال نامه براي امام وجود دارد. تا حدي كه خود يزيد طي نامه اي به ابن عباس نوشته است به من خبر رسيد كه گروهي از شيعيان عراق با حسين عليه السلام مكاتبه دارند و اما مهم با آنها مكاتبه دارد، حسين عليه السلام قصد خلافت دارد و مردم هم از او تقاضاي رهبري دارند... [1] .

از سوي ديگر بجز عده اي از سران شيعه، نامه هاي ديگران قربه الي الله نبود، گويا نوعي به رخ كشيدن بود تا در سايه آن، امكانات بيشتري براي شهر خود از دستگاه معاويه بدست آورند. خود امام فرمود و ما كانت كتب الي الا مكيده آنچه براي من نوشتند جز كيد و مكري براي من نبود. [2] .

آري، آنها مردماني ظاهرساز بودند. و تجربه امتحاني شان را از پيش داده بودند. آنها بلائي بر سر امام اميرالمومنين عليه السلام آوردند كه امام با آن همه حلمش فرموده بود: خداي مرگتان دهد، شما خون در دلم كرديد. و نمونه ي همان بيفوائي را در مورد امام مجتبي عليه السلام از آنان ديديم و اينك تجربه سوم درباره ي امام حسين عليه السلام اتفاق مي افتاد.


پاورقي

[1] تذکره الخواص، سبط ابن‏جوزي ص 238.

[2] بلاذري ج 2 ص 185.