بازگشت

ممانعت ها


از تصميم امام به هجرت عده اي خبردار شدند. و هر كس كه از آن خبر يافت به ممانعت برخاست.

- ام سلمه آمد كه عزيزم، با خروجت به طرف عراق ما را محزون مكن كه من از پيامبر شنيدم كه مي فرمود حسين مرا مي كشند. [1] .

- محمد حنفيه آمد كه ترا از همگان بيشتر دوست دارم و بهترين نصايح خود را براي تو ذخيره كرده ام، با يزيد بيعت نكن ولي از مدينه هم خارج نشو مي ترسم در يكي


از شهرها بروي و كشته شوي.

- عبدالله بن عمر آمد كه رسول خدا آخرت را در برابر دنيا انتخاب كرد، تو نيز همين راه را طي كن. [2] .

- عمر بن علي برادر ديگر او نيز از او درخواست كرد كه هجرت نكند زيرا كه در آن، خطر مرگ را به عيان مي بيند و او را مي كشند.

- ديگران نيز درخواستهاي مشابهي داشتند مثل يحيي بن سعيد، عبدالله جعفر و... و بعضي از آنها توصيه هائي هم به امام داشتند كه مثلا اگر بناي رفتن است به محيط و منطقه ديگري برود، و يا به دامن كوهها و يا به قلعه هائي محكم برود و...


پاورقي

[1] ص 601 حلية الابرار.

[2] گمان داشت امام به قصد پست و منصبي هجرت مي‏کند.