بازگشت

مرز بي خبري


اسنادي نشان مي دهند كه در زمان معاويه سعي بر اين بود كه مردم با اهل خبره تماس و ارتباطي برقرار نكنند، حتي سربازان و نظاميان را در محيطي بسته و محدود نگه مي داشتند. در وصيت معاويه به يزيد آمده بود:

به اهل شام توجه كن، اينان اصحاب راز تواند. در برابر دشمن از آنها ياري بخواه و پس از اعزام شان به سوي دشمن و پيروزي بر آنان، آنها را به شهر خود برگردان، زيرا كه اگر در منطقه غير شام بمانند اخلاق شان عوض مي شود. [1] .

بي خبري مردم از اسلام و خاندان پيامبر بحدي بود كه در جريان شهادت علي (ع)، به هنگامي كه شنيدند علي در مسجد ترور شد، بهمديگر مي گفتند علي عليه السلام را با مسجد چه


كار؟ مگر او نماز هم مي خواند؟ و يا در ميدان جنگ صفين از آن جوان كه رجز خواند و علي عليه السلام را سب و لعن مي كرد پرسيدند اين ابوتراب كه تو او را لعنت مي فرستي كيست؟ گفت راهزني است در سر گردنه ها!! و آن سومي در شام با اينكه پيري بود، بهنگام ديدن اسراي اهلبيت در دروازه دمشق، گفت خداي را شكر مي كنيم كه شما را مخذول داشت و پس از توضيحات امام سجاد عليه السلام تازه فهميد اينان كه اند؟

آري، جو زمان جو جهل و بيخبري بود، جو ارعاب و تهديد بود، حق و باطل را در هم ادغام كرده، و كفر و اسلام را درهم آميخته و تحويل مردم دادند. وضع آنان بگونه اي بود كه با اين سخن علي عليه السلام تطبيق مي كرد، او در خطبه اي چنين فرموده بود.

و الناس ضلال في حيره... مردم در حيرت و گمراهي و در فتنه اي عظيم قرار گرفته بودند هوسها و هواهاي نفساني بود كه آنان را به سوي خود مي خواند و بزرگ فروشي ها بود كه آنان را مي لغزاند. و جاهليتهاي جاهلان بود كه مردم را به خفت و بدبختي مي كشاند. مردم جامعه حيران و سرگردان در امر دين خود بودند و گرفتار بلاي ناداني خويش. [2] .


پاورقي

[1] عقد الفريد ج 4 ص 373.

[2] نهج‏البلاغه خطبه 95.