بازگشت

بي حساب نمردن


آري او مي داند كه سرانجام روزي با مرگ ملاقات مي كند، و مي داند آمدي هر كجا باشد سرانجام، مرگ به سراغش مي آيد اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم في بروج مشيده [1] .

ولي با اين حال نمي خواهد ساده و بيحساب بميرد و يا مخفي و دور از چشم ديگران جان ببازد. اصل اين است هم زندگي انسان آثار بخير به بار آورد و هم مرگ انسان زندگي ساز باشد.


او چون افراد، سير از جان خود نبود، كه بيحساب خويش را به آب و آتش بزند تا سرانجام بميرد. ناترس و پر جرات بود ولي بگفته طبري براي جلوگيري از مرگ خود و ديگران كوشش فراوان كرد و حيت دشمن خود را از كشتن خويش برحذر مي داشت. [2] .

همينكه او شبانه از مدينه بيرون آمد، همينكه به مكه و خانه امن خدا آمد، همينكه با آگاهي از قصد ترور خود در مكه، قبل از برگزاري مراسم حج از آنجا بيرون آمد، همينكه در مسير، با حر درگيري پيدا نكرد در آن محيط خاموش جنگ را آغاز ننمود، و بالاخره همينكه شب عاشورا از دشمن مهلت گرفت و صبح روز عاشورا صف آرائي كرد، مسلح شد، زره پوشيد، و هم چون سربازي آمده وارد ميدان شد، خود حكايت از اين دارد كه:

- اولا نمي خواهد ساده و آسان تن به مرگ دهد و شهيد گردد.

- و ثانيا نمي خواهد مرگ او در محيطي خاموش، به دور از چشم اغيار و بي اثر باشد و اين خود درسي براي انسانهاي مجاهد و تلاشگر است. اصل بر مقاومت و ايستادگي است و اگر آدمي بتواند يكساعت بر عمر خود بيفزايد و آن را در راه خدا بكار گيرد. حق نخواهد داشت زودتر از آن خود را تسليم مرگ نمايد.

امام عليه السلام در مسير حركت خود آنقدر مقاومت كرد كه دشمن را به زانو درآورد. در عين حال شجاع و ناترس بود. او مي فرمود: من در راه هدف گام برمي دارم. از مرگ نمي ترسم، زيرا مرگ براي جوانمردي ننگ نيست. اگر زنده بمانم پشيمان نيستم و اگر مردانه جان دهم درخور سرزنش نخواهم بود. ننگ و ذلت براي آنهائي است كه زنده اند ولي سر به زيرند.



پاورقي

[1] نساء، 78.

[2] ج 4 طبري ص 324.