بازگشت

مقدمه


مرگ نامي وحشت انگيز و لرزاننده است و آدمي از پذيرش آن كراهت دارد. كيست كه با همه ادعاهايش از سيري زندگي و خواستاري مرگ به واقع بخواهد كه بميرد؟ حب نفس نيروئي مقتدر و قوي است و آدمي بر اثر آن سعي دارد عوامل مرگ را واپس زند و به سوي تداوم حيات به پيش رود.

چه بسيارند انسانهائي كه بخاطر مردن تن به اسارتهاي بدتر از مردن مي دهند و چه اندكند افرادي كه براي حفظ شرف و شخصيت، آزادي و استقلال، پاسداري از اهداف مقدس خود مرگ را پذيرايند و حتي به استقبال آن مي روند.

آن رميدگي و اين استقبال ناشي از دو ديد متفاوت نسبت به زندگي و مرگ است. برخي مرگ را امري مخوف، چنگال افكن در وجود، زجرآور و رنج آفرين مي شناسند، و شايد هم حق با آنها باشد از آن جهت كه خود موجبات چنين مردني را براي خود فراهم آورده اند. و برخي ديگر مرگ را گذرگاهي و مردن را معبري مي شناسند كه بايد از اين سوي آن به سوي ديگر حركت كرد و به پيش رفت تا به جهان وسيع تر و سرشار از نعمتهاي جاودان رسيد.