بازگشت

وظيفه بودن زندگي


او زندگي را بخاطر لذتش نمي پذيرد و يا بخاطر رنج و مرارتش واپس نمي زند. زيرا كه او نه از لذت آن سرمست است و نه از رنج مصائب آن نالان و گريان. او زندگي را تكليف و وظيفه از جانب پروردگار مي داند براي عبد و بنده خود كه آدمي موظف به رعايت آن است، با اين مقصد كه آنچه بكارد درو خواهد كرد و حاصل و بازده زندگي بخودش برمي گردد.

تعبير زندگي با چنين وضع و صورت سبب مي شود كه بسياري از مفاهيم مايوس كننده از ميان بروند و معناي پيروزي و شكست براي آدمي تغيير كند و حتي معني مرگ و حيات. چه بسيار انسانها كه صاحب مال و خانه و زندگي هستند و حركت دارند ولي مرده اند. و چه بسيار كه فقير و مستمند و خاك نشين اند، ولي زنده اند و الگوي زندگي هستند.

در قبول زندگي به عنوان وظيفه، معني پيروزي و شكست هم عوض خواهد شد. پيروزي آن نيست كه آدمي از ميدان جنگ سالم و ظفرمند بيرون آيد و شكست آن نيست كه آدمي تحت سلطه نظامي ديگران قرار گيرد و يا كشته گردد. مفهوم پيروزي


نيست كه آدمي تحت سلطه نظامي ديگران قرار گيرد و كشته گردد. مفهوم پيروزي طي طريق در مسيري است كه خداي براي بشر معين كرده است، خواه به شكست نظامي بينجامد و خواه به ظفرمندي آن. زندگي يا شهادت در اين مسير يكي از دو خوبي (احدي الحسنيين) است.

او در مسير حركت به سوي عراق با فرزدق شاعر اهلبيت برخورد كرد. و در تعليل حركت با شتاب و انجام وظيفه خود فرمود: پروردگار متعال را هر روز تقدير جداگانه اي است. اگر قضا و مشيت الهي بر وفق مراد باشد به درگان او شكر فراوان داريم و در اداي شكر از او ياري مي طلبيم، و اگر قضاي الهي ميان ما و هدف ما حايل گردد و ما را در وصول به مقصد نوميد سازد، باز هم باكي نداريم، زيرا نيت ما حق است و شيوه ي ما پرهيزكاري. [1] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري ج 4 ص 290.