بازگشت

برافروختگي


او در جرات و شجاعت، بي اعتنائي به مرگ، و كوچك شمردن قدرت خصم بي همتا بود. تحليل از قيام و جراتش، تحليلي است سخت و نسبتا دشوار زيرا كه در عصري يك بعد آن به ظهور مي رسد و به تناسب بروز واقعه و مقايسه ها در هر عصري بخشي از عظمت آن هويدا مي گردد.

او در تمام مدت قيام و حركت، و در تمام وقايع و جريانات مبارزه، و هم در تمام دوران حكومت پدر و برادر و تمام دوران امامت، خود را در مسير وظيفه و اميداشت و در چهره او هاله اي از افروختگي از نور شوق به انجام وظيفه، ملاحظه مي شد. هيچگونه اثار ياس و پشيماني از قيامي كه پديد آورده در او مشاهده نمي شد و در ظاهر چنان مي نمود كه گوئي هيچ اندوهي و غمي در دل ندارد.

در صفين، در جمل، و از آن مهمتر در عاشورا هر قدر حلقه ي محاصره تنگتر مي شد، بر جرات و قوت قلب و روحيه او افزوده تر مي شد. و در كربلا چنان مي نمود كه گوئي در انتظار ساحت شهادت، دقيقه شماري مي كند و مي خواهد هرچه زودتر به وصل محبوب برسد.

او در تمام مراحل عمر سرافراز زندگي كرد. هرگز اين گمان براي او نبود كه دست از هدف بردارد و از نردباني كه براي اوج گيري اسلام ساخته پله اي فروتر آيد. راه او را همانند راه كوهنوردي دانسته اند كه هرچه به قله نزديك تر مي شود احساس شادابي و دلگرمي او بيشتر است و حتي چند قدم آخر را مي خواهد دوان دوان طي كند و همه ي نيروهاي خود را بسيج نموده و عرض نمايد.