بازگشت

آرامش او


تاريخ از روح مطمئن و آرام حسين عليه السلام سخن مي گويد و مدعي است كه در تمام وقايع و جريانات مربوط به خود، اندكي اضطراب و نابساماني در او مشاهده نشد، آري، در آنجا كه مساله دين و خدا مطرح بود گاهي امام به خود مي لرزيد، رنگ مي باخت و يا خشمگين مي شد. اما در رابطه با مرگ و شهادت خود و بيان حق در آن محيط كفر و رعب هيچ نشان دغدغه اي در او مشاهده نگشت.

او در دروان قبل از نهضت و هم در ايام عاشورا، در برابر دوست و دشمن، بارها و بارها سخنراني داشت گاهي در حضور دشمن خطرناكي چون معاويه، زماني در حضور ماموران امنيتي خطرآفرين او، گاهي در مجامع عام، مثل مسجد كوفه، زماني در صفين، در برابر خصم، و بالاخره در شب و روز عاشورا و مباحث سخنرانيهاي او را بسياري از مورخان ثبت و ضبط كرده اند.

او در هيچيك از احوال، تغيير لحن و موضع نداد، و اضطرار و اضطرابي در او ديده نشد. تنگناها را مي ديد و حتي بيش از ما و شما خطر را درمي يافت، ولي هم چنان گرم و پر شور در سخن به پيش مي رفت و وجود خطر سبب نمي شد كه او سخنان حق خود را فرو بخورد و يا در گرماگرم آن از حرف زدن باز ايستد.

سخنانش در روز عاشورا عجيب است. با اينكه گرسنه و تشنه بود، با اينكه در حين سخنراني هلهله مي كردند تا روحيه او را بشكنند، با اينكه در بين سخنراني سنگ بر پيشانيش زدند و سرش را شكستند، با اينكه خون بسيار از او رفته و بيحال شده بود، با اينكه مصيبت ديده و شهيد داده بود، با اينكه دهانش خشك و لبهاي او چون دو چوب خشك بهم مي خورد و... باز هم متين و سليس حرف مي زد، حتي لكنتي در او عارض نشد، و حيت يك كلمه خلاف ادبيات، و به دور از فصاحت و بلاغت از او شنيده نگشت او خود را بر حق مي ديد و بازگشت خود را به خدا مي دانست و بهنگامي كه علي اكبر عليه السلام به او گفته بود السنا بالحق؟ آيا ما بر حق نيستيم؟ قال بلي والذي يرجع اليه العباد. [1] فرمود: آري قسم به آنكس كه بازگشت بندگان به سوي اوست ما بر حقيم.



پاورقي

[1] کامل ابن اثير ج 3 ص 282.