بازگشت

انتصاب زياد


از خيانتهاي زيركانه معاويه اين بود كه زياد بن ابيه را برادر خود خواند تا قدرت او را به نفع خود به جريان اندازد و او كه روزگار با شيعيان مانوس و آشنا بود پس از رسيدن به قدرت يك يك آنها را از گوشه و كنار پيدا كرده و سر به نيست نمود.

او شخصا براي هر چيزي كه جرم حساب مي كرد مجازاتي وضع مي نمود. مثلا فرزند را بجاي پدر، پدر را بجاي فرزند دستگير و اعدام مي كرد. [1] در برابر انتقاد فردي كه به او گفته بود هيچكس بار گناه ديگري را بر دوش نگيرد گفته بود: ما براي تو و يارانت راهي نمي بينيم جز اينكه در موج خون شنا كنيد. [2] .

او برنامه هراسناكي در پيش گرفته بود، بزرگان را به كام مرگ كشانيد، هر كس كه متهم به دوستي علي بود به زندان افكنده و پس از مدتي نابودش مي كرد. دستها و پاهاي مخالفان را مي بريد، افراد را بر شاخه درخت خرما آويزان مي كرد. و مردم از ترس او خود را مخفي مي كردند و در كارهاي سياسي دخالت نمي نمودند. [3] .

او از سال 53 هجري كه حكومت كل عراق را در اختيار داشت حكومت حجاز را هم به او داد و بر اين اساس كل شيعيان اين مناطق بر جان خود بيمناك شدند. مردم مدينه با اطلاعي كه از ستم او داشتند سه روز در مسجد پيامبر متحصن شدند تا بالاخره دردي در دست او پديد آمد و چركين شد و در اندك مدتي مرد. [4] .

او مدعي بود كه مجازات براساس قرآن كفايت كننده نيست و مي توان مجازتهاي ديگري را ابداع كرد مثلا بجاي فردي، دوست، فرزند يا برادرش را كشت، و يا مي توان كسي را زنده دفن كرد، يا فردي را غرق نمود. [5] .


پاورقي

[1] الکامل ج 3 ص 226.

[2] ج 6 طبرسي ص 135.

[3] ابن ابي‏الحديد ج 3 ص 15.

[4] الکامل ابن اثير.

[5] الکامل ج 3 ص 226.