بازگشت

فاجعه ي سقيفه


پيامبر از دنيا رفت. خانواده او و امت اسلامي عزادار شدند و در اين مصيبت اهلبيت او بيش از همه سوختند و محزون گشتند و طبيعي است كه كودكي خردسالي چون حسين عليه السلام از اين غم بسوزد و بواقع ذوب شود. زيرا او همه گاه در دامن پيامبر جاي داشت و با او جدا مانوس بود. اهلبيت بواقع درخور هر گونه تسليت بودند و لازم بود كه از سوي گروههاي مختلف نسبت به آنها دلداري هائي داده مي شد. اما متاسفانه مساله عكس شد زيرا عده اي از فرصت تجهيز و تكفين رسول الله كه توسط امام علي عليه السلام صورت مي گرفت سوءاستفاده كرده و از هنگامه ي عزاداري و اشك و ناله اهلبيت سود جستند و جريان سقيفه را پديد آوردند.

بر اثر آن جريان ناجوانمردانه، حق علي غصب شد، فاطمه عليهاالسلام دختر گرامي پيامبر ص، در برابر چشم ها و ديدگان فرزندانش كتك خورد، علي را به مسجد بردند. و با شمشير برهنه اي بالاي سر او از وي بيعت خواستند. او حاضر به بيعت نشد، تهديد به قتلش كردند، حسن عليه السلام وحسين عليه السلام كه در صحنه حاضر بودند، از شنيدن تهديد قتل پدر گريستند و علي عليه السلام در زير تيغ دلداري شان داد.

از يكسو فاطمه عليهاالسلام كتك خورده و فشار ديده ي بين و در و ديوار، با همان حال خسته


و نالان به مسجد آمد تا از حق ولايت شوهر مظلومش دفاع كند. اراده ي نفرين فاطمه عليهاالسلام در اركان مسجد لزلزه افكند و حسنين شاهد آن صحنه بودند تا بالاخره علي عليه السلام را بيعت نكرده رها كردند.

اين گستاخي و جرات به علي عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بر حسين عليه السلام خردسال، بسي گران آمد و دريافت كه از اين پس با چه قومي و مردمي سر و كار دارد. مردمي كه پس از وفات رسول الله صلي الله عليه و آله با اهلبيت او چنين مي كنند، وضع و موضع آينده شان معلوم است.