بازگشت

مفهوم فلسفه اجتماعي


مفهوم ديگري كه در اينجا بايد توضيح داده شود، «فلسفه اجتماعي» است. اين مفهوم در كنار مفهوم «آيين اجتماعي» و در تمايز با مفهوم «نظريه اجتماعي» به كار مي رود.

در فلسفه اجتماعي، نگاه ما به جامعه، نگاهي فيلسوفانه است و «روش فلسفي» در رويارويي با واقعيتهاي اجتماعي به كار مي رود. فيلسوف اجتماعي در پي دستيابي به «ماهيت و هويت» حقيقي جامعه است و در اين جهت نوعي احكام واقعي غير تجربي را بيان مي كند (يعني احكامي كه روابط پديده هاي اجتماعي را بر اساس اصول و مباني منطقي و عقلي نشان مي دهد.)

علاوه بر اين، براي فيلسوف اجتماعي استفاده از احكام ارزشي (يعني احكامي كه به بيان روابط پديده هاي اجتماعي بر اساس ارزش اخلاقي يا آرمان نظري مي پردازد) را نيز مد نظر خود قرار مي دهد.

بنابراين در فلسفه اجتماعي «ماهيت حقيقي جامعه» بر اساس مباني هستي شناسانه بيان مي شود و «ديدگاهي پيشيني يا ماقبل تجربه» به شمار مي رود؛ در حالي كه بنياد نظريه پردازان بر مشاهده واقعيتهاي اجتماعي مبتني است و نظريه پرداز مي كوشد روابط پديده هاي اجتماعي را بر اساس تجربه علمي و بدون داوري اخلاقي توصيف و تبيين نمايد.

بناي «نظريه اجتماعي» بر «روش علمي» مجموعه ويژگيها و خصوصيات آن را با خود به همراه دارد؛ مانند جزئيت (در مقابل كليت فلسفه اجتماعي) نسبيت (در مقابل اطلاق فلسفه اجتماعي)

در فلسفه هاي اجتماعي (مثلا در فلسفه افلاطون) هدف فيلسوف، اثبات اين قضيه است كه «جوهر، ذات، يا، طبيعت جامعه» همانا آرماني است كه مي بايد تحقق يابد. آيين هاي سياسي و اجتماعي نيز در جستجوي راه ها و وسايلي هستند كه تحقق آرمان مذكور و رسيدن به حد نهايي آن را تسريع كنند. تئوري يا نظريه، در حقيقت قسمي ابزار فكري است كه بايد براي فهميدن واقعيت به كار آيد و مجموعه اي از پديده ها را تحليل كند و وجه اختلاف آن با آيين اجتماعي همين است. آيين بايد كم و بيش كلي باشد، برعكس نظريه خوب كه محدود و قانع است و يك نمود اجتماعي را شرح مي دهد». [1] .


پاورقي

[1] گورويج، مندراس، مباني جامعه شناسي (ترجمه: باقر پرهام) ص 11 - 12.