بازگشت

تحليل علمي نهضت حسيني


اما در باره محور سوم، يعني تبيين ماهيت و تحليل علل و عوامل نهضت امام حسين عليه السلام و واقعه عاشورا، بي هيچ مبالغه اي كار او منحصر به فرد است، زيرا شهيد مطهري با مطالعات ژرف و گسترده اي كه در زمينه علوم انساني و معارف اسلامي داشت به كاوش در متون مربوط به اين موضوع پرداخت. او اين كار بزرگ را در هنگامه اي آغاز كرد كه واقعه عاشورا توسط گرايشهاي مختلف فكري مورد تحليل هاي ناصواب قرار گرفته بود، از اينرو پرسشهاي بسياري را در اذهان فرهيختگان بويژه جوانان برانگيخته بود. او نه تنها ازآن پرسشها استقبال كرد بلكه پرسشهاي ديگري را بر آنها افزود و شجاعانه و با صراحت بدانها پاسخ گفت. يكي از پرسشهايي كه متفكر شهيد مطرح ساخت، اين بود:

«چگونه امت پيغمبر فرزند پيغمبر را كشتند؟

شهيد مطهري با تيز بيني و ژرف نگري ويژه اي به كالبد شكافي اين موضوع مي پردازد و مي نويسد:

«اين قضيه پنجاه سال بعد از وفات پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله واقع شد به دست مسلمانان و پيروان رسول اكرم و مردمي كه معروف به تشيع و دوستي آل علي عليه السلام بودند و واقعاً هم علاقه به آل علي داشتند! (آنهم) در زير پرچم كساني كه تا سه چهار سال قبل از وفات پيغمبر با او جنگيدند و عاقبت كه مردم ديگر مسلمان شدند آنها هم اجباراً و ظاهراً مسلمان شدند.

ابوسفيان در حدود بيست سال با پيغمبر جنگيد و در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحريك عليه اسلام بود و حزب او يعني امويها «اعدي عدّو والدّالخصام» بزرگترين و كينه ورزترين دشمن پيغمبر بودند. بعد از ده سال از وفات پيغمبر، معاويه كه هميشه دوش به دوش و پا به پاي پدرش با اسلام مي جنگيد، والي شام و سوريه شد، سي سال بعد از وفات پيغمبر، خليفه و اميرالمؤمنين! و پنجاه سال بعد از وفات پيغمبر پسرش يزيد خليفه شد.» [1] زيرا پس از مرگ عمر، يك نفر از همين امويها كه سابقه سوئي در ميان مسلمين نداشت و از مسلمين اولين بود (يعني عثمان) به خلافت رسيد، اين كار سبب شد كه امويها جاي پايي در دستگاه حكومت اسلامي پيدا كنند، جاي پاي خوبي، به طوري كه خلافت اسلامي را ملك خود بنامند، هر چند كه جاي پا در زمان عمر پيدا شد كه معاويه والي سرزمين زرخيز شام و سوريه شد، خصوصاً با در نظر گرفتن اين معما كه عمر جميع حكام را عزل و نصب مي كرد و تغيير و تبديل مي داد به استثناء معاويه.«امويها با نفوذ در دستگاه خلافت، به حيف و ميل كردن بيت المال و دست به دست كردن مناصب پرداختند و موجب نارضايتي عمومي را فراهم آوردند. چه آنها كه اهل دنيا بودند و چه آنها كه اهل دين بودند. اهل دنيا بر دنياي خود نگران بودند و نمي توانستند ببينند كه حريفان مي خورند و آنها نظاره كنند، و اهل دين هم كه مي ديدند اصول اجتماعي اسلام دارد از بين مي رود. اين است كه مي بينيم مثلاً هم عمرو عاص و زبير مخالف بودند و هم ابوذر و عمار.

عمروعاص گفت: بر هيچ چوپاني نگذشتم مگر آن كه او را بر قتل عثمان تحريك كردم؛ او وقتي كه خبر قتل عثمان را شنيد گفت: «من ابو عبداللّه هستم، هيچ زخمي را نخراشيدم مگر اين كه خونش انداختم.» علي عليه السلام به زبير در جنگ جمل فرمود: «لعن اللّه اولنا بقتل عثمان» خدا لعنت كند آن كس از ما را كه به قتل عثمان اولويت دارد.

به هرحال مردم عليه عثمان انقلاب كردند و او را كشتند و معاويه كه هميشه خيال خلافت را در دماغ مي پروراند از كشته شدن عثمان استفاده تبليغاتي كرد و نام خليفه مظلوم، خليفه شهيد به عثمان داد و پيراهن عثمان را بلند كرد و وجهه مظلوميت خليفه پيغمبر را تقويت كرد و به مردم هم گفت: رأس و رئيس كشندگان عثمان علي است كه بعد از عثمان خليفه شده و انقلابيون را هم پناه داده! چه گريه ها و اشكها كه از مردم نگرفت! تمام مردم شام يعني قبايلي ازعرب كه بعد از فتح اسلام در شام سكني كرده بودند يكدل و يك زبان گفتند كه در مقام انتقام و خونخواهي خليفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضريم و هرچه تو فرمان دهي ما اطاعت مي كنيم، به اين وسيله معاويه نيروي اسلام را عليه خود اسلام تجهيز كرد!

در حقيقت علت نخست مبارزه امويان با اسلام رقابت نژادي اي بود كه در سه نسل متوالي متراكم شده بود. علت ديگر تباين قوانين اسلامي با نظام زندگي اجتماعي رؤساي قريش مخصوصاً امويها كه اسلام برهم زننده آن زندگاني بود و قرآن اين را اصلي كلي مي داند. امويها در عصر حكومت عثمان بر بيت المال و مناصب دست يافتند. دو عامل ثروت و مناصب را در دست گرفتند، فقط يك عامل قوي و نيرومند را كسر داشتند كه ديانت بود. بعد از قتل عثمان، معاويه با يك طراري و زبر دستي عجيبي بر اين عامل هم دست يافت و آن را هم استخدام كرد و اينجا بود كه توانست سپاهي به نام دين و با نيروي دين عليه شخصي مانند علي عليه السلام تجهيز كند. معاويه بعدها در زمان خلافتش با اجير كردن روحانيون امثال ابوهريره كاملاً عامل روحانيت را علاوه بر عامل ديانت استخدام كرد و به اين اعتبار چهار عامل شد.

عامل سياست و پستهاي سياسي، عامل ثروت، عامل ديانت، عامل روحانيت.»

او به مدد اين عوامل افكار عمومي را به خود متمايل كرد و مخالفت خود را با خاندان پيغمبر آشكار ساخت و به خلافت علي و فرزندانش پايان داد. و اسفناكتر آن كه فرزندش يزيد كه به فسق مشهور بود جانشين خود قرار داد و مردمان را به بيعت با او فرا خواند.


پاورقي

[1] حکايتها و هدايتها در آثار شهيد مطهري، محمد جواد صاحبي، فصل پنجم حماسه‏هاي حسين و حسينيان.