بازگشت

وظيفه ي مردم


... باري: انحرافات جامعه ي ما از بهره برداري صحيح از انقلاب حسيني عليه السلام، منحصر به آنچه در زمينه نقض تبليغات مذهبي و روش ناسالم عزاداري گفته شد، نيست. اين انحراف در همه ي شؤون ما رواج دارد؛ ولي تجلي كامل آن در شؤون مذهبي بيشتر جلب توجه مي كند و از اين رو ما در اين مرحله به تفضيل سخن گفتيم؛ زيرا اگر اين شأن خاص، به اصلاح گرايد، در همه ي نواحي زندگي فردي و اجتماعي اثر مي گذارد. آنچه در فصل «انديشه هاي الهي؛ آرمان هاي اجتماعي» از قول امام حسين عليه السلام در زمينه وظيفه و موقف خطير علماء و دانشمندان دين نقل كرديم،


مستند ما در اين گفتار است؛ چنانكه ملاحظه كرديم، امام عليه السلام در آن گفتار عريان و روشن، اثر عظيم انحرافات رهبران مذهبي را در انحراف جامعه و شيوع ظلم و تباهي و فساد مستدلا بيان داشت و آنان را از عاقبت سوء رفتار خود بر حذر داشت، ولي اين نكته ي اساسي را نيز بايد خاطر نشان ساخت كه اين، روح عمومي يك جامعه است كه در اين گونه مظاهر تجلي مي كند. مظاهر مجسم شده ي يك روحيه، هميشه نمود بيشتر و نيروي بيشتري دارد؛ هم پيش چشم است و هم منشأ پرورش و رشد بيشتر آن روحيه در ديگران است.

مفهوم گفته ي فوق اين است كه تقصير انحراف بهره برداري ما از انقلاب كربلا، تنها به دوش رهبران مذهبي و گويندگان ديني نيست، بلكه مردم نيز در اين زمينه مقصرند. يك جامعه اگر داراي تعقل صحيح و تفكر درست باشد، يك محيط سالم و رشد يافته به وجود مي آيد كه مانع رشد هر گونه پديده ي ناباب است.

طبقات مردم بايد بدين نكته توجه كنند و به اصلاح و روحيه ي خويش بكوشند.

متأسفانه در اجتماع ما توجه به اين اصل نشده، از اين رو همه ي حمله ها متوجه روحانيون و مبلغين است؛ در حالي كه مردم و شنوندگان مجالس تبليغي نيز مثل روحانيون و گويندگان مذهبي وظيفه اي دارند كه اگر انجام دهند موجب تغيير روش روحانيون مبلغين خواهد شد. همان گونه كه گوينده در شنونده اثر دارد، شنونده نيز در گوينده مؤثر است؛ در اين باره نيز آقاي راشد گفتار حكيمانه اي دارد كه عينا نقل مي كنيم:

«... اگر شما شنوندگان اولا: طالب فهم و جوياي حق باشيد، ثانيا: به مقتضاي قانون اقتصاد بخواهيد از وقتي كه صرف مي كنيد، حداكثر نتيجه را در راه اصلاح معايب و تكميل فضايل خود ببريد، ثالثا: در آنچه مي شنويد نيك تأمل كنيد، هر گاه اين سه نكته را رعايت كنيد در آن صورت گويندگان ملزم خواهند شد چيزي بگويند كه تقاضاي شما را برآورد.»

آقاي راشد، اين اشعار را به عنوان شاهد ذكر مي كند:



حق زمين و آسمان برساخته است

در ميان، بس نور و نار افراخته است



اين زمين را از براي خاكيان

آسمان را مسكن افلاكيان






مرد سفلي دشمن بالا بود

مشتري هر مكان پيدا بود



گر جهان را پر در مكنون كنند

روزي تو چون نباشد چون كنند



وي آنگاه مي گويد:

«... شما كتاب «عبيد زاكاني» را خوانده ايد كه چه مي گويد؟ مي گويد: «من مرد فاضلي بودم، ديدم فضل خريدار ندارد.»

«... اگر گوينده اي، بهترين حكمت ها كه به كار زندگي مردم مي خورد، بگويد و آن مردم گوش ندهند و از گفته هاي او خسته شوند و در عوض، پاي نقالي ها جمع شوند و به شنيدن افسانه هاي دروغ، علاقه نشان دهند، نتيجه چه خواهد شد؟ نتيجه آن خواهد شد كه گوينده مزبور آنچه مردم مي خواهند، برايشان بگويد؛ مگر آنكه بسيار مرد قوي و متوجه خدا باشد كه همچنان استقامت ورزد.»

سعدي مي گويد: «دريغ آمدم تربيت ستوران و آيينه داري در محله كوران».

آقايان خواهان حق شويد تا براي شما حق شنيد.



اين سخن شير است در پستان جان

بي كشنده خوش نمي گردد روان



مستمع چون تشنه و جوينده شد

واعظ ار مرده بود گوينده شد



محرم حق شو تا حق برايت چهره بگشايد و وقتي محرم حق خواهي شد كه طالب حق باشي، در اين جهان عرصه ي بي تقاضا نيست، هر كس تقاضاي هر چه داشت همان بر او عرضه خواهد شد.

در جامعه نيز هر گونه تقاضايي بود، همان گونه افرادي ساخته خواهند شد.

جامعه ي حق خواه حق گو به وجود خواهد آورد و جامعه ي افسانه خواه، افسانه گو و نيز در صورتي كه شما اهل تحقيق باشيد، سخن خام كمتر خواهيد شنيد.»

وي در مورد فرق آدم هاي خام و پخته مي گويد:

«شما اگر از يك دانشجو كه اندكي با فلسفه آشنا شد به پرسيد فرق ميان انسان و حيوان چيست هزار فرق بيان خواهد كرد و تعجب خواهيد كرد كه چيزي به اين واضحي را شما نمي دانيد؛ اما بهمنيار شاگرد ابوعلي سينا پس از سالها شاگردي در خدمت آن استاد، عريضه اي نوشت و تقاضا كرد كه شيخ تفضل كند و فرق ميان انسان و حيوان را بيان فرمايد. شيخ در جواب نوشت: «اگر بتوانم...!» بلي مردمان خام، همه چز مي دانند و تمام قضايا نزد آنها قطعي است و همه ي محاسبه ها درست است و هيچ چيز با هيچ چيز منافات ندارد و در همه ي امور زود قضاوت مي كنند و به


سرعت رأي مي دهند و ملتزم به هيچ تالي فاسدي نيستند؛ اما مردان پخته سالها فكر مي كنند تا بتوانند يك كلمه بگويند؛ و آن كلمه را هم با ترس و لرز مي گويند.»

وي از انوري شاهد مي آورد كه مي گويد:



چون من به سر سخن فراز آيم

خواهم كه قصيده اي بيارايم



ايزد داند كه جان مسكين را

تا چند درد و رنج فرمايم



صد بار به عقده در شوم تا من

از عهده ي يك سخن برون آيم



نظامي مي گويد:



سخن بايد به دانش درج كردن

چو در سنجيده آنگه خرج كردن



سخن بسيار داري اندكي كن

يكي را صد مكن صد را يكي كن



پايان