بازگشت

آنچه مبلغان بايد از آن بپرهيزند


اكنون كه سخن به اينجا رسيد، مناسب است كه در راه هموار كردن راه آينده و نيز انجام وظيفه ي ضروري حال حاضر، شمه اي از آنچه بايستي گويندگان مذهبي از آن احتراز جسته و يا بدان عمل كنند، از زبان بزرگان اين فن متذكر شويم. نصايح آينده مشتمل بر جهات مختلفي است كه توجه به جنبه هاي معنوي و دارا شدن ملكات فاضله كه روح تبليغ و اساس دعوت اسلامي است، سرلوحه ي آنهاست.

اميرالمومنين عليه السلام مي فرمود:

«من نصب نفسه اماما فليبدء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره وليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم.»

يعني: «كسي كه خود را در مقام پيشوايي مردم منصوب كرده، بايد قبل از تعليم ديگران، به آموزش خويش آغاز كند و پيش از زبان، با عمل خود مردم را ادب كند. كسي كه خود تعليم مي دهد و ادب مي كند، بيشتر سزاوار تجليل است تا كسي كه مردم را آموزش مي دهد و ادب مي كند.»

اين گفتار بايد سرلوحه ي برنامه ي ما باشد و تا ما از فضايل اخلاقي و تواضع و مهرباني و سعه ي صدر و حلم و بردباري و صبر و استقامت و خصال ديگري كه لازمه ي يك رهبر مذهبي و يك معلم اخلاقي است، برخوردار نباشيم، نمي توانيم مردم را به هدف دعوت الهي خويش آشنا سازيم.

مرحوم «محدث نوري» كه از بزرگان محدثين قرن حاضر است، در كتاب «لؤلؤ و مرجان» پس از نقل رواياتي در زمينه ي مذمت كساني كه از راه اهل بيت عليه السلام نان مي خورند، مي نويسد:

«از افراد واضحه و مصاديق معلومه ي ايشان است جماعتي از طايفه ي جليله ي روضه خوانان كه اصل غرض ايشان از تعلم اين فن و آموختن آنچه متعلق به روضه خواني


است از اخبار فضايل و مصايب و خطب و مواعظ بلكه بعضي از مسايل دينيه كه به اصطلاح ايشان جاي گريز است... مجرد كسب و تحصيل مال است بدون ستر و تقيه و توريه! بلكه مثل ساير اهل كسب و تجارت معامله كنند و در زيادي و كمي محاكمه و گفتگو نمايند.»

و پس از نقل اخباري در مذمت كساني كه به دنيا نظر دارند، مي نويسد:

«از آنچه گفتيم واضح و روشن شد كه اين امت روضه خوانان، مانند طايفه اي از طالبين علم داخلند در اين صنف از اخبار؛ زيرا كه روضه خوان، با آنچه مي گويد... مي توانستند نعمت هاي دايمه و ثواب هاي غير متناهيه بخرد و به وصال آنها برسد و به جهت پستي فطرت و قصور همت و اشتعال آتش حرص و رغبت و خوف فقر و فاقت، از آن معامله ي مبارك رابحه اعراض كرده و آن سرمايه ي گران بها را به دراهم معدوده معاوضه نموده و العجب كه هر گاه بازار اين كسب خسران مآل، خود را به جهت كثرت مشتريان و فراواني طالبان با رونق و رواج بيند، به هواي گرد آوردن زر و سيم و تحصيل خلعت هاي ثمينه، در نهايت وجد و نشاط و فرح و انبساط باشد و بالعكس از كساد بازار متاع خويش و قلت مشتريان و راغبان در غايت حزن و اندوه و شكايت و در مقام جلب و تحصيل مشتريان، خود را گرفتار مفاسد و محاذيري نمايد كه هر يك از آنها در تباه كردن دين و هلاكت جان او سبب مستقلند؛ مثل ذل سؤال از خود مشتري و اصحاب او، بلكه خادمانش به انواع تملقات قبيحه و دخول در معامله ي اهل قطار خود و نشر معايب آنها و آزردن صاحب مجلس را به انواع اذيت به جهت نرسيدن مقدار مقصود...!»

وي پس از شرحي در زمينه ي آنچه منبريان در زمينه ي ارشاد و وعظ مردم و دعوت مردم به اخلاق فاضله در منبر مي گويند، چنين مي نويسد:

«... ولكن خود چنان شيفته ي جيفه ي دنيا و آلوده ي به خبايث و رذايل آن است كه اگر صاحب مجلس در وقت دخول يا خروج او غفلت كند و به لوازم تكريم و توقير او كه متوقع است، عمل نكند يا او را خاتم مجلس قرار ندهد كه از بدعت هاي قبيحه ي اين گروه است كه هر كس رتبه اش بالاتر است ختم مجلس بايد به او بشود يا مزد او را از هم قطاران دو قران، كمتر بدهد، مهموم شود، گله كند، ايراد نمايد، بد گويد، مزد را پس دهد...»

اين محدث عالي مقام در فصل ديگري از كتاب، مي نويسد:


«اگر العياذ بالله علاوه بر اين خرابي، مبتلا شود به دروغ گفتن و افتراء بستن بر خداوند عزوجل و رسول خدا و ائمه طاهرين عليهم السلام و خوانندگي كردن و اطفال «امارد» را با الحان فسوق پيش از خود به خوانندگي واداشتن و بي اذن بلكه با نهي صريح به خانه غير در آمدن و بر منبر بالا رفتن و آزردن حاضرين در گريه نكردن... و ترويج باطل در وقت دعا و قبل از آن و مدح كساني كه مستحق مدح نيستند و اهانت به بزرگان دين و برانگيختن فتنه و اعانت ظالمين و مغرور كردن مجرمين و متجري نمودن فاسقين و كوچك نمودن معاصي را در نظر و خلط كردن حديثي به حديث ديگر و تفسير آيات شريفه به آراء كاسده و نقل اخبار به معاني باطله فاسده و فتوي دادن با نداشتن اهليت آن... و تنقيص انبياء عظام و اولياء كرام عليهم السلام به جهت بزرگ كردن و بلند نمودن مقامات ائمه عليهم السلام و انداختن بعضي از فقرات خبر به جهت منافي بودن با غرض فاسد او و گفتن سخنان متناقضه و دعا كردن به دعاي حرام در خاتمه مجلس و داخل نمودن قصه در قصه و متوسل شدن براي زينت دادن كلام و رونق گرفتن مجلس به سخنان كفره و حكايات مضحكه و اشعار فجره و فسقه در مطالب منكره و ذكر شبهات در مسايل اصول دين بي بيان رفع آن يا نداشتن قوت آن و خراب كردن پايه اصول دين ضعفا و مسلمين و ذكر آنچه منافي عصمت و طهارت ائمه ي اهل بيت نبوت عليهم السلام است و طول دادن سخن به جهت اغراض كثيره فاسده و محروم نمودن حاضرين را از اوقات فضيلت نماز و امثال اين مفاسد...»

مرحوم «حاج شيخ عباس قمي» محدث معروف معاصر نيز، در اين زمينه چنين مي نويسد:

«چقدر شايسته و لازم است كه سلسله ي جليله ي اهل منبر و ذاكرين مصيبت سيد مظلومان را كه دامن همت بر كمر زدند و علم تعظيم شعاير الله را بر دوش كشيدند و براي تنظيم اين مشعر عظيم نفوس خويش را مبذول داشتند، ملتفت باشند كه اين عبادت مانند ساير عبادات است و اين عمل آنگاه عبادت شود كه در هنگام به جاي آوردن آن جز رضاي خداوند و خوشنودي رسول خدا و ائمه هدي - صلوات الله عليهم اجمعين - غرضي و مقصدي در كار نباشد و از مفاسدي كه بر اين كار بزرگ طاري و ساري شده در حذر باشند كه مبادا العياذ بالله اقدام كند در اين عبادت عظيم براي تحصيل مال يا جاه يا مبتلا شود به دروغ گفتن و افتراء بستن بر خداي تعالي...»


محدث قومي پس از نقل عين مطالب استاد خويش مرحوم محدث نوري در پايان مي نويسد:

«بر داناي بصير و متجسس عيوب نفس مكشوف است كه چنين كس حالش حال چراغ است كه خويشتن را مي سوزد و ديگران را مي افروزد و داخل در زمره ي غاوين در آيه ي كريمه ي: «فكبكبوا فيها هم و الغاوون» و مشمول آيه ي شريفه ي: «ان تقول يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله» و آيه ي مباركه ي: «أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم» و آيه ي كريمه ي: «لم تقولون مالا تفعلون» و غيرها مي باشد.»

محدث مزبور اشعار حافظ را شاهد گفته ي خويش مي آورد:



واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مي كنند

چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند



مشكلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند؟



گوييا باور نمي دارند روز داوري

كاين همه قلب و دغل در كار داور مي كنند



و نصيحت خود را با اين آيه ي كريمه پايان مي دهد:

«قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا.»

آقاي سيد محمد باقر سبزواري در «سرمايه سخن» نقل مي كند كه: محدث عالي مقام مذكور به منبريان نصيحت مي كرد: مردم كه وقت گران بهايشان را پاي منبر ما مي گذارنند، به حكم عقل و وجدان بايد چيزي به آنان تحويل دهيم كه از عمرشان گران بهاتر باشد.

دانشمند و گوينده ي معاصر، آقاي راشد، طي سخنراني خود تحت عنوان «وظيفه ي رهبران ديني» پس از شرحي از انحطاط اخلاقي جامعه مي گويد:

«چنين هنگامي است كه بايد براي خدا قيام و با صدق و اخلاص خدمت كرد تا به ياري خدا دوباره عواطف اسلامي را در دل ها زنده ساخت و اخلاق نيك را در نهاد مسلمين قوت داد. مردم دين مي خواهند؛ اما دين بايد دلپسند و دلربا باشد. دين مقدس اسلام كه دستورهايش زنده است و در هر زماني مي تواند نيازمندي هاي اخلاقي و اجتماعي را رفع كند، داراي چهره ي زيبا و جمال روحاني پاكي است كه


هر گاه درست و به دست اشخاص پاك شايسته به مردم نشان داده شود بيشتر آنها را مجذوب خويش خواهد ساخت؛ ليكن بايد دعوت كنندگان به اين دين به اوضاع زمان خود آگاه باشند و در هر زماني به زبان مردم آن زمان و در خور احتياجاتي كه دارند، حكمت هاي اين دين مبين را بيان كنند. احتياج مردم به دين براي اين است كه دين از بدي ها بكاهد و خوبي ها را رواج دهد و به مردم امنيت دهد...»

آقاي راشد (ره) پس از ذكر مثال هايي از حوايج روزمره ي مردم به دين مي گويد:

«ما در اين مورد وظيفه ي بزرگي بر گردن داريم كه راجع به آن در برابر خداوند متعال مسؤوليم. ما افرادي كه كار خود را دعوت به دين قرار داده ايم، بايد براي خدا مقصودمان اين باشد كه مردم از سخنان ما چيزي بفهمند كه به دردشان بخورد و اين گونه حوايج كه نامبرده مي شد، برآورد...»

«... در دست ما كتاب هاي صحيح و سقيم بسيار است و در بيشتر كتاب ها، انواع مطالب راست و دروغ به هم آميخته، ما نبايد مطالب را از يك كتاب بدون انتخاب و تشخيص بگوييم گاهي هست از يك قصيده اي بايد دو بيتش را گرفت و بقيه را رها كرد يا از ميان ده حديث يكي موافق منظور است، بايد آن را برچيد يا از خطبه اي بايد يك قسمتش را آورد و قسمت ديگر را مسكوت عنه گذاشت...»

«... خلاصه اينكه بايد در ميان مردم گشت و به سخنان مردم گوش داد و اعمال آنها را مطالعه كرد و ديد، خرابي ها چيست و راه اصلاحش چگونه است، آنگاه در مقام اصلاح خرابي ها از همان راه برآمد.»

«... براي حصول اين مقصود، يعني اصلاح معايب مردم، بايد سه نكته را رعايت كرد: يكي آنكه احاديث رجاء و مطالبي كه مردم را مغرور مي سازد بايد كمتر گفت؛ بايد به مردم فهماند كه خوشبختي و بدبختي در دنيا و هلاك و نجات در آخرت نتيجه ي عمل خود آنهاست. بايد به آنها گفت: مردانگي و غيرت و راستي و درستي را از كف مدهيد تا در دنيا و آخرت خوار و رسوا نشويد. نكته دوم كه بايد رعايت شود اين است كه منطق يكي شود و همه يك سخن بگويند و به يك روش دعوت كنند. نكته سوم كه بايد رعايت شود، عمل است. بايد آنكه مي گويد خودش مطابق گفته خود عمل كند تا مردم بدانند كه به آنچه مي گويد ايمان دارد. اگر گويندگان ديني همت كنند و براي خدا از صميم قلب در مقام ارشاد مردم به كارهاي نيك برآيند به طوري كه در سراسر كشور محسوس شود كه در نتيجه ي موعظه هاي آنها دروغ و خيانت و ستم در مردم كمتر شده و اخلاق جامعه نسبتا رو به صلاح رفته است؛ اگر


چنين كاري كنند و بتوانند چنين نتيجه اي بگيرند، هم دين را زنده خواهند ساخت هم خودشان را. در آن صورت است كه ثابت خواهند كرد كه مردم همان طوري كه به طبيب محتاجند، به دين و وعاظ ديني هم احتياج دارند؛ زيرا فلان آقا وقتي كه ديد پسرش يا دخترش در نتيجه ي شنيدن فلان موعظه، از راه خطا برگشت و رو به صلاح آورد، البته حس خواهد كرد كه به وجود چنين كسي محتاج است؛ چنانكه وقتي بچه اش مبتلا به ديفتري مي شود و مي بيند فلان طبيب او را از چنگال مرگ نجات داد، حس مي كند كه به وجود طبيب احتياج است. در آن صورت نظر مردم درباره آنها عوض خواهد شد و موقعيتشان در جامعه مستحكم خواهد گشت.»

آقاي راشد در سخنراني ديگري كه تحت همين عنوان ايراد كرده، چنين مي گويد:

«... مدتهاست مقصود از منبر گم شده و تا كنون منبر، صورت هاي گوناگون به خود گرفته؛ ولي نتوانسته آنچه مقصود حقيقي است به مردم بدهد...»

«... بعضي از معمرين كه «مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري» را ديده اند، مي گويند:او در عصر خودش مردم را خوب بيدار كرد، اگر به ياري خدا ما بتوانيم دوباره اين گمشده را پيدا كنيم و آنچه مقصود حقيقي از منبر است يعني اصلاح اخلاق و اعمال مرذدم را به آنها بدهيم، خدمتي بزرگ، هم به دين و هم به جامعه كرده ايم.»

آقاي راشد در اين سخنراني، نكته جالب و دقيقي را از روحيه مردم يادآور شده كه براي گويندگان مذهبي، توجه به آن بسيار ضروري است. وي مي گويد:

«بايد دانست مردماني كه عقلشان كامل نشده، از امور جدي گريزانند و بيشتر طالب سرگرمي هايي هستند كه زحمتي بر آنها وارد نمي سازد؛ مثلا: در بعضي از جامعه ها مي بينيم كه مردم كتاب هاي اخلاقي و بهداشتي و فني و مانند آن را كه به كار زندگي مي خورد و راه و روش هر گوشه ي از زندگي را به آنها مي نماياند كمتر مي خرند و در عوض به خريدن و خواندن افسانه ها و حكاياتي كه مقيد به اسلوب علمي و موازين اخلاقي نيست، بيشتر علاقه دارند. جهتش همين است كه كتاب هاي نوع اول، داراي مطالب جدي است؛ يعني آنچه در آنها نوشته شده مطابق مطابق است با استدلال و قانون و فرمول هاي علمي و خلاصه روي حساب نوشته شده و كسي كه عقلش بالغ نشده در حكم كودك است، از خواندن آن گونه مطالب خسته مي شود. او چيزهايي مي خواهد كه زندگي را به دلخواه و بي زحمت قاعده و قانون بيان كند و كار را سرسري بگيرد؛ مثلا، آدمي خواهان ثروت است و مي خواهد راه به دست آوردن


ثروت را بيابد، اگر عقلش نابالغ باشد نه پي تحصيل صنعت مي رود، نه كتاب هايي كه در فن اقتصاد و تجارت نوشته شده مي خواند؛ زيرا آن كتاب ها هزاران قاعده و قانون و حساب هاي دقيق براي اين كار بيان مي كند. اين چنين آدم، بيشتر افسانه هايي را خواهد خواند كه حكايت كند كه چگونه فلان درويش در بيابان پايش به گنج فرورفت،، يا براي فلان بينوا پريان شمش هاي طلا و دانه هاي برليان آوردند و آرزو خواهد كرد كه براي او چنين اتفاقي بيفتد. [1] اين گونه مردم تا به اين حال باشند در علم و صنعت پيش نخواهند رفت؛ زيرا مبناي علم و صنعت، بر حساب و قانون است؛ چرا كه هر گوشه از جهان را بنگريم، مثلا: بدن انسان يا ساختمان يك گياه يا پيدايش فلان معدن داراي قاعده ها و حسابهاي منظمي است كه ذره اي تخلف پذير نيست. علم يعني دانستن آن قاعده ها و حسابها، و صنعت يعني به كار بستن آنها. مردمي كه مي خواهند همه چيز را به دلخواه بسازند و پايبند حساب و قانون نباشند؛ نمي توانند تن به زحمت دهند و قواعد هر چند را فراگيرند و به كار بندند.»

آقاي راشد، آنگاه طرز تلقي چنين مردي را از دين بدين شرح بيان مي كند:

«اين گونه مردم در دين نيز همين طورند، آنها نمي توانند دين حقيقي را بپذيرند و پيرو آن باشند؛ زيرا دين حقيقي عبارت است از: تسليم شدن به نظم و حسابي كه در جهان است كه از آن تعبير به عدالت مي شود.»

وي پس از استشهاد به چند آيه از قرآن كه حاكي از وجود حساب و كتاب در اعمال انساني است، مي گويد:

«چون دين حقيقي قايل به عدالت و حساب است، از اين جهت بر مردمي كه عقلشان بالغ نشده، سخت است كه به اين چنين دين تن دهند و از آن طرف مي خواهند خيال خود را آسوده كرده باشند، ناچار دين را به دلخواه مي سازند و طالب گفته هايي مي شوند كه فشار عمل و حساب را از دوش آنها كم كند و خدا را طوري معرفي كند كه به احكام خود چندان اهميت نمي دهد و هر چند بندگان نافرماني كنند و دستورهاي خدا را زير پا اندازند، باز خدا آنها را خواهند آمرزيد.»

وي آنگاه وظيفه گويندگان ديني را چنين بيان مي كند:

«... بايد متوجه بود كه با اين گونه مردم به ميل آنها سخن نگفت؛ زيرا اينها بيمارند و عقلشان كامل نيست. اگر طبيب موافق با ميل بيمار سخن بگويد، بيمارش بهبود


نخواهد يافت؛ بلكه بدتر خواهد شد.

هر چند اين گونه مردم، سخنان جدي گوش ندهند؛ بايد چندان پافشاري كرد تا اين حقايق در مغزشان فرورود و خواه ناخواه به نظم و حساب تن دهند و تسليم مقررات الهي شوند؛ يعني «مسلم» شوند. اما از آن طرف بايد متوجه بود كه مردم را با رفق و مدارا به حقايق و حكم دين آشنا ساخت و طوري نكرد كه يكباره از دين برمند و آن را مخالف با زندگي تصور كنند.»

«... نبايد به چيزهايي بي اهميت پرداخت تا مردم گمان كنند كه با دين نمي شود زندگي كرد و نيز بايد پيرامون مسايل خلافي و مطالبي كه باعث پريشاني ذهن مردم مي شود نگشت و از اختلاف و جدال جدا پرهيز كرد اينها ترديد و حيرت مردم سست ايمان مي افزايد.»

وي در اين سخنراني، از رساله ي «حاج شيخ هادي بيرجندي» اين شرط را براي منبر نقل مي كنند:

«حسن انتخاب و و حس امتياز سخن «گفتني» از سخن «نگفتني» است؛ چرا كه در هر مقوله كه گوينده بخواهد سخن براند «رطب و يابس» بسيار گفته شده، گوينده بايد سخني را كه براي خطابه انتخاب مي كند با موازين خرد و نواميس طبيعت و اصول اجتماع بسنجد و سخني كه با اصول نامبرده ساز نيايد، نگويد.»

وي در سخنراني ديگر مي گويد:

«سخن هنگامي كه به منظور مصالح عمومي گفته شود، به ندايي مي ماند كه از آسمان بيايد و اگر در اثناء به مورد خاصي متوجه شد، مثل چيزي است كه از آسمان به زمين بخورد، اين اندازه پست و بي مقدار مي شود... بيشتر مسلمان ها به راه كج افتاده و همچنان نام مسلمان برخود نهاده اند. بعضي اصلا عقيده به دين ندارند و دم از دين مي زنند، اگر هر كس به همان چه عقيده دارد، دعوت كند، مثلا بي دين، مردم را به بي ديني بخواند، زيانش كمتر است از اينكه بي عقيده ي به دين، دم از دين بزند!. بعضي ديگر عقيده دارند؛ ولي عملشان طوري است كه هر خردمند و باهوشي را از دين و متدين بيزار مي سازد، نه رعايت نظافت مي كنند، نه راست مي گويند. بعضي ديگر ساده دل و كم اطلاعند و مي خواهند براي هر يك از احكام دين، فوايدي از قول دانشمندان خارجي و اكتشافات جديد نقل كنند و از اين راه صحت آنها را ثابت سازند. اينها حسن نيت دارند؛ ولي كم تجربه اند... اين سخنان، براي عوام مسلمين كه


بي چون و چرا مي پذيرند، قانع كننده است؛ ولي از آن طرف زياني دارد كه ممكن است گاهي دانشمنداني پيدا شوند و مچ انسان را بگيرند و آنگاه در همه ي مطالب ديني ترديد كنند. دسته ي ديگر هستند كه نام دين شنيده اند؛ ولي از دستورها و آداب آن بكلي بي اطلاعند. اينان نه به دين عقيده دارند و نه منكر آنند، در حقيقت حيرانند و در دينداران هم اعمالي مي بينند كه مسخره مي كنند و مي خندند. اينها به ضميمه ي دسيسه هاي مغرضين كه به نام دين به كار مي برند و ساده دلان را برمي آشوبند يا مقصدي كه دارند به صورت دين در ميان آنها رواج مي دهند. اينها به ضميمه ي خوارق عاداتي كه همه روزه شيادان در خواب و بيداري مي سازند، اينها بضميمه اديان و مذاهبي كه همواره در شرق اختراع مي شود. همه ي اينها جامعه را دچار اين بي رويگي و بلاتكليفي و انحطاط اخلاقي كرده است...»

«... بايد همان مطالب صحيح دين را از خود قرآن و سنت بي كم و زياد براي مردم گفت و به آنها فهماند و بر زندگاني آنها تطبيق كرد و گرد خلافيات و مطالب غير مفهوم و آنچه به كار زندگي مردم نمي خورند، اصلا نگشت و سعي كرد كه مردم، داراي ايمان شوند و از تزلزل و ترديد برهند و به راستي و درستي گرايند.»


پاورقي

[1] شيوع خريد بليطهاي بخت آزمايي و انتظار تصادف و شانس نيز روي همين اصل است.