بازگشت

آنچه هست


تا اينجا خلاصه بسيار فشرده اي از آنچه «بايد» بهره ي ما از انقلاب كربلا باشد، نگارش يافت و اينك به درس هايي كه بين جامعه ي شيعه «هست»، مي پردازيم.


گفتيم: هر كس به اندازه استعداد خود از هر واقعه درس مي گيرد و اگر ما نتوانسته ايم از امام حسين عليه السلام و انقلاب كربلاي او در شؤون مختلف زندگي خود درس بگيريم و تنها به روضه خواني و زيارت رفتن و امثال آن اكتفا كرده ايم، دليل بر آن است كه ما تنها به همان قسمت از داستان قناعت كرده ايم كه بيشتر جنبه ي عاطفي و احساسي دارد، نه جنبه ي فكر و انديشه. كاري كه ما مي كنيم و بدان فخر و مباهات داريم، هر چند بر مبناي دستورات و شيوه ي ائمه معصومين عليهم السلام است و از نظر نيت، خوب و پسنديده است، ولي رابطه ي ما با انقلاب كربلا و حدود درك ما از اين قيام مقدس، مثل ساير ادراكات و روابط ما با شؤون مختلف ديني مثل نماز ما و روزه ي ما و مسجد ساختن ما و مثل هر كار ديگري كه مربوط به دين مي شود، ناقص و بي روح و آميخته با خرافات و آلوده به اغراض و در جهت افراط و تفريط است.

مرثيه خواني و گريه براي مصايب امام حسين عليه السلام و زيارت قبور شهداي پر افتخار كربلا كه در روزگار ائمه عليهم السلام بزرگترين سوژه ي تبليغاتي عليه ظلم و ستم بود، امروز از سوي بعضي، به صورت كار و كاسبي در آمده و در كشاكش رقابتها افتاده است!...

مكتب انقلابي امام حسين عليه السلام در افكار ما كه آلوده به خود پرستي و راحت طلبي است، به صورت صحنه ي رقت باري كه تنها سوز و آه ناله و گريه و زاري بر آن حكومت مي كند مجسم شده است و بهره ي ما از اين مدرسه عظيم، تنها چند تصوير مبهم از مظلوميت خاندان عصمت و طهارت است.

امام احرار عليهم السلام را چنان مجسم كرديم كه تا لحظه ي آخر براي يك قطره ي آب، ضجه و زاري مي كرد و زينب عليهم السلام را به صورت زن بيچاره و دربه دري در آورديم كه التماس مي كند حالا كه مي خواهيم برادرم را بكشيد، بگذاريد پايش را به طرف قبله دراز كنم و امام زين العابدين عليه السلام اين روح پاك و بلند را «بيمار» خوانديم [1] و ذليل


ناميديم و هر چه توانستيم مصايب را شديدتر خوانديم و شنيديم و ندبه و گريه سرداديم و به زاري پرداختيم و با اين همه، يك حرف هم از الفباي مكتب انقلابي او نياموختيم و روح نهضت حسيني عليه السلام را دريافت نكرديم. دسته هاي سينه زني پر عرض و طول راه انداختيم و خطاب به امام، دسته جمعي چنين خوانديم:



اي تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتي!

گويا غريب بودي و مادر نداشتي!



شاعري از ما راجع به امام سجاد عليه السلام چنين گفت:



چشم فلك اسير چو سجاد ما نديد

با دست بسته نور خدا كس روا نديد



زنجير و غل به ديده ي دل هيچ گردني

مجروح تر ز گردن آن رهنما نديد



ارض و سما غريب فزون ديد و دربدر

چون او غريب و دربه در و مبتلا نديد!!!



اگر هم نويسندگان و گويندگان درصدد بيان عظمتي از امام برآمدند، به مطالب نا آشنا و غير مسلم پرداختند و گريه و زاري آسمان و زمين و خون باريدن آسمان و امثال آن را شاهد مثال آوردند و از «ذوالجناح» و ابراز تأثرات انساني (!) او داد سخن دادند.

دروغ پردازها و افسانه سرايان ناداني نيز در اين ميانه «قاسم» را در ميدان كربلا داماد كردند و «زعفر جني» را براي ياري امام فراخواندند و براي آنكه چهلم امام رونق بيشتري داشته باشد، اهل بيت عليهم السلام را فوري در اربعين به كربلا بازگشت دادند و هزاران پيرايه به داستان كربلا بستند و دوست و دشمن را به خنده و شماتت و نيش و كنايه وادار كردند. و با اين همه، امام را قرباني نافرماني ها، معصيت ها و خرابكاري ها خويش دانستند و چنين پنداشتند كه زن بدكاره اي تنها براي آنكه دود مطبخ امام حسين عليه السلام به چشمش فرورفت، آمرزيده شد و به بهشت رفت.

بدين ترتيب، جامعه ي ما با تفسيرهاي غلط و درك هاي ناپخته و ناروا، امامي را كه نماينده ي پاكي و طهارت، عظمت روح و مناعت طبع و شهامت و شجاعت بود، دلال مظلمه ها دانست و شفيع بدكاران و ناپاكان پنداشت و آن كس كه براي مبارزه ي با ناپاكي و انحراف، جان خويش را قربان كرده بود، - نعوذ بالله - به صورت شفيع ناپاكي درآمد! افسوس! كه امامي عظيم و راهبري توانا و پرچمداري با عظمت چون


امام حسين عليه السلام و مردان و زنان آزاده اي چون زينب عليهم السلام و زين العابدين عليهم السلام با آن تاريخ درخشان و آن برنامه ي روشن، در فكر ما چنين قلب ماهيت يافتند و ما، درست، در جهت معكوس اهداف عاليه ي آن برگزيدگان عالم خلقت، فكر و عمل كرديم. و اينها همه شاهد درك هاي ضعيف و رشد نيافته ي ماست...

... گفتيم مرثيه خواني و گريه براي مصايب اهل بيت، دستور پيشوايان ديني است؛ اين دستور حكيمانه كه پيوسته خاطره ي يك قيام خونين ضد ظلم و ستم را با تمام محتواي آن از صدق و اخلاق و معنويت در انديشه ي ما زنده نگه مي دارد، اگر به درستي و با شرايط و با توجه همه جانبه به ساير شؤون ديني عملي شود و اگر با درك صحيح و بزرگداشت مقام پيشواي عالي قدر شهيدان عليه السلام و دودمان سربلند او توأم باشد و اگر از اغراض نادرست و افكار ناپاك، پاك گردد، مي تواند، همان گونه كه در گذشته، نقش خود را در جهت تهييج افكار و تلقين روح فداكاري و بزرگواري و دفاع از حق ايفا كرد و موجب سرنگوني دودمان بني اميه و تحكيم موقعيت ائمه مهديين عليهم السلام و بقاي اسلام و نشر معارف اسلامي شد، اينك نيز همان رسالت را انجام دهد.

و لذا ما با وصف همه ي انتقاداتي كه از نحوه ي درك و رفتار مربوط به اين سنت ديرينه داريم و معتقد به يك سلسله اصلاحات قطعي و سريع ودر اين شأن عظيم اجتماعي و مذهبي هستيم، در اصل مسأله، بر آن عقيده اي هستيم كه در سطور فوق بدان اشاره كرديم.


پاورقي

[1] مرحوم دکتر آيتي نقل مي‏کند که يکي در مجله‏ي اطلاعات در مقام انتقاد از مأمورين دولتي نوشته بود: «مأمورين ما يا «شمر» ند يا امام زي العابدين بيمار!، مملکت به حضرت عباس احتياج دارد!»، فقيد سعيد، اين جمله را شاهد درک نادرست ما، ما از امام سجاد (ع) مي‏داند.