بازگشت

طرماح بن عدي


او براي راهنمايي نافع بن هلال و چند نفر ديگر، از كوفه خارج شد و آنان را در منزل گاه عذيب الهجانات به امام حسين عليه السلام رساند. طرماح در آن حال اين شعر را بر زبان داشت:



يا ناقتي لا تذعري من زجري

و شمري قبل طلوع الفجر



بخير ركبان و خير سفر

حتي تحلي بكريم النجر



الماجد الحر رحيب الصدر

اتي به الله لخير امر



ثمة ابقاة بقاء الدهر

اي شتر من! از تند راندن من مترس؛ پيش از طلوع سپيده، مرا سريع تر ببر.




به بهترين سواران و بهترين مسافران، به انسان والا تبار برسان.

انسان بزرگوار، آزاده، گشاده سينه اي كه خدا او را براي بهترين كار به بدان جا رسانده است.

خدايش او را به بقاي زمانه باقي بدارد.

امام حسين عليه السلام فرمود:

«اما والله اني لارجو ان يكون خيرا، ما اراد الله قتلنا ام ظفرنا»؛

به خدا قسم! اميدوارم آن چه خداوند برايمان در نظر گرفته خير باشد؛ چه كشته شويم يا پيروز گرديم.

طرماح، چون كمي ياران امام را ديد، به حضرت گفت: يك روز قبل از بيرون آمدنم از كوفه، نظري به پشت كوفه انداختم؛ آن قدر جمعيت آن جا جمع شده بودند كه تا كنون چشمانم جمعيتي بيش از آنها را در يك جا نديده بود؛ در موردشان پرس وجو كردم، گفتند: گرد آمده اند تا از آنان سان ديده شود و بعد به سوي حسين عليه السلام فرستاده شوند. از اين رو، از شما مي خواهم اگر براي شما ممكن است؛ به اندازه ي يك وجب هم به طرفشان نروي! اگر صلاح مي داني جايي برو كه خداوند در آن جا شما را محفوظ نگه دارد... بياييد شما را در كوهستان اجا (جايگاه قبيله ي طي) ببرم و مرداني از قبيله را براي حمايت فرا مي خوانيم.

امام حسين عليه السلام از او تشكر كرد و فرمود: بين ما و اين قوم (حر و سپاهش) قراري است كه بازگشت برايمان دشوار است. نمي دانيم كار ما و اينها در نهايت به كجا مي انجامد. [1] .


آن گاه طرماح براي بازگشت بهانه اي آورد و او رو به امام كرد و گفت: من قدري آذوقه دارم كه براي خانواده ام مي برم. مي روم و برمي گردم؛ اگر به شما رسيدم، از جمله ي ياران شما هستم. امام به او فرمود: اگر خواستي بشتاب؛ خدا تو را رحمت كند.

طرماح بن عدي به نزد خانواداش رفت و پس از اندكي درنگ بازگشت و چون به منزل عذيب الهجانات رسيد، از شهادت امام حسين عليه السلام آگاه شد. [2] .


پاورقي

[1] وقعةالطف، ص 175 - 173.

[2] تاريخ الامم و الملوک، ج 2، ص 308؛ نفس المهموم، ص 242.