بازگشت

مخالفت با ولايت عهدي يزيد


معاويه در تلاشي غير منتظره، ولايت عهدي پسرش يزيد را بر زبان ها جاري ساخت؛ مسئله اي كه در اسلام بي سابقه بود. [1] او در سال 56 انجام اين كار را از شام آغاز كرد و از بزرگان مدينه نيز خاست تا تن به اين ولايت عهدي دهند. واكنش امام حسين عليه السلام و ساير اصحاب نامور منفي بود. ميان معاويه و امام در اين مدت، مكاتباتي صورت پذيرفت. امام در نامه اي به معاويه هشدار داد و او را به خدا ترسي رهنمون كرد و چنين تأكيد فرمود:

خداوند فرمانروا كردن و بيعت ستاندن تو فرزند جوانت را كه شراب مي نوش00د و سگ بازي مي كند، از ياد نخواهد برد. [2] .

حضرت در نامه اي ديگر، به تندي با معاويه سخن راند و او را بر كارهايش، ملامت كرد و فرمود:

فرزند خود را كه نوجواني شراب خوار و سگ باز است، جانشين خود ساختي، پس در امانت خود خيانت روا داشتي و زير دستان خود را به تباهي كشاند و سفارش پروردگارت را به جا نياوردي.


چگونه كسي را بر مسلمانان مي گماري كه شراب مي نوشد؛ با اين كه شراب خوار از فاسقان و تبهكاران است و شراب خوار بر يك درهم نيز امين نيست؛ چگونه بر امتي امين باشد؟ به زودي آن گاه كه نامه هاي استغفار و توبه پيچيده شود، نتايج شوم عمل خود را دريابي. [3] .

معاويه براي تثبيت موقعيت يزيد، به مدينه و آن گاه به مكه آمد و ابن عباس و امام حسين عليه السلام را خواست. حضرت در سخناني بر اين گفته ي معاويه كه «يزيد خود به حد كمال رسيده و مي تواند امت محمد را اداره كند!»: اشاره كرد و فرمود:

گويا شخص پوشيده و ناشناخته اي را توصيف مي كني يا از كسي كه آگاهي ويژه درباره ي آن داري، خبر مي دهي؟ يزيد خود با رفتار و كردارش، به جايگاه انديشه اش رهنمون مي شود. براي يزيد از همان گونه كه خود به آن پرداخته -همچون پي سگ هاي برانگيخته افتادن و كبوترهاي پيش افتاده و زنان نغمه سرا در تار و تنبور را سرگرم شدن - كه او را ياور سخنانت خواهي يافت و دست از اين تلاش ها بردار. [4] .

معاويه چون از فضيلت و قرآن خواني يزيد و برتري اش بر حسين بن علي عليه السلام سخن گفت، امام از اين سخن باطل و دروغ معاويه تعجب نمود و در پاسخ فرمود:


يزيد خمار، فاسق و فاجر را بهتر از من مي گويي! [5] .

معاويه از كيفيت برخورد امام ناراضي بود و ابن عباس گفت: از حسين عليه السلام رنجيده ام كه با پسر من بيعت نمي كند و او را به اهانت ها منسوب مي دارد. [6] گر چه در محفلي بزرگ، سران سپاه شام شمشير كشيدند و امام حسين عليه السلام و سه نفر ديگر را تهديد كردند كه در صورت عدم بيعت با يزيد، آنها را خواهند كشت و مردم نيز گمان كردند كه ايشان بيعت نموده اند، حسين بن علي عليه السلام فرمود:

و الله كه ما يزيد را در مخفي و آشكار، بيعت نكرده ايم. [7] .

معاويه در آخرين لحظات درباره ي شيوه ي رفتار با امام حسين عليه السلام به يزيد چنين توصيه كرد:

او را مرنجان؛ لكن گاه گاهي تهديدي كن؛ زينهار در روي او شمشير نكشي و به طعن و ضرب البته با او ديدار نيابي. [8] .


پاورقي

[1] تاريخ الخلفا، ص 232.

[2] محمدبن محسن کاشاني، معادن الحکمه، ج 1، ص 582.

[3] نعمان بن محمد تميمي، دعائم الاسلام، ج 2، ص 133.

[4] الامامة و السياسه، ج 1، ص 186؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 228.

[5] الفتوح، ص 802.

[6] همان، ص 804.

[7] همان، ص 807.

[8] همان، ص 814 و 816.