بازگشت

علل شخصيتي و رواني


به نظر پژوهشگران اجتماعي در مطالعه آسيبهاي اجتماعي، توجه به عوامل رواني نابهنجاري از اهميت زيادي برخوردار است.

روانشناسان در اين خصوص از تكنيكهاي پژوهشي گوناگوني بهره ميگيرند كه از ميان آنها مطالعات توصيفي و يا روشهاي زمينه يابي، شرح حال نويسي و استفاده از اطلاعات منابع تاريخي، بيش از همه به پژوهشهاي جامعه شناسي تاريخي نزديكتر است. اما از آنجا كه در دستيابي به داده هاي منابع تاريخي همواره مشكلاتي چون فقر منابع، تناقضات در نقل وقايع و شرح حال افراد، انتخابي بودن، يك بار اتفاق افتادن حادثه تاريخي، وجود دارد (افزون بر اينكه مي بايد از روشهاي زمينه يابي غير واكنشي يعني استفاده از سوابق و اسناد عمومي تاريخي بهره گرفت و از آنجا كه هيچ امكاني براي پژوهش زمينه يابي واكنشي يا حضوري و تهيه پاسخنامه هاي آن وجود ندارد) مطالعه در اين باب بمراتب مشكلتر خواهد بود. ولي به هر حال تا حد زيادي ميتوان به مطالعه انواع رفتارهاي جوامع انساني در گذشته و توصيف موقعيتهاي طبيعي و شخصي، پي برد و منبعي براي فرضيه هاي بعدي مهيا كرد. [1] .

روانشناسان كيفري بر خلاف جامعه شناسان كه محيط را عامل اصلي ساختمان صفات انسان مي دانند براي عامل توارث تقدم ويژه اي قائلند. [2] .

اما قويترين ديدگاه در اين زمينه ديدگاه اجتماعي - فرهنگي است كه بيماري رواني را محصول آسيبهاي اجتماعي توصيف ميكند. [3] .

برخي نيز شكل مهم ديگري از انحراف اجتماعي را «اختلال رواني» ذكر كرده اند كه در اين صورت افراد مبتلا بدان براي مقابله واقع بينانه و مؤثر با دشواريهاي اجتماعي عاجز و ناتوان هستند و هنجارهاي اجتماعي مربوط به واقعيت را نقض مي كنند زيرا دامنه رفتار آنان ممكن است از خوش خياليهاي غير منطقي، خيالات باطل و حتي نارساييهاي فكري را نيز دربرگيرد. [4] .

روانپزشكان براي تاثير عامل مذهب در درمان آسيبهاي اجتماعي نقش خاصي قائل هستند زيرا اعتقادات مذهبي و تأكيد بر تعقل در زندگي فردي و اجتماعي، امنيت و مصونيت و آرامش ويژه اي را براي انسان فراهم ميسازد كه به بركت آن، شخصيت اجتماعي افراد رشد و تكامل مي يابد و بر قدرت تحمل رنجها و صدمات احتمالي مي افزايد و لذا به نوبه خود مي تواند از بروز آسيبهاي اجتماعي جلوگيري به عمل آورد. [5] .

بعضي ديگر از جامعه شناسان معتقدند كه رفتارهاي جامعه بيمارگونه ميتواند ناشي از سرخوردگي، اضطراب و احساس عدم امنيت باشد كه ميل به اصلاح اجتماعي يا نوآوري را سبب مي شود. [6] .

با نظري به ويژگيهاي جامعه اسلامي عصر امام حسين (ع) مي توان دريافت كه عمده ترين مشكل اين جامعه بيمارگونه از خودبيگانگي، از دست دادن شخصيت آرماني و اسلامي خود بود كه في الواقع عوامل متعددي در اين ارتباط نقش داشت.

امام حسين (ع) به عنوان مصلحتي بزرگ و الهي، خود را موظف مي ديد كه در برابر اين آسيبهاي اجتماعي به واكنشهاي مناسبي بپردازد، و از آنجا كه امام (ع) در بين امت اسلامي از شرافت معنوي والايي برخوردار بود، مبارزه با آن همه آفات اجتماعي را مشي عملي خود مي پنداشت و لحظه اي از آن غفلت نمي كرد.

اگر چه در جامعه اسلامي اين دوران، زمينه هاي مناسبي براي تخلف از هنجارها و ارزشهاي اصيل اسلامي وجود داشت، ولي بايد توجه نمود كه بي ارادگي اين جامعه از سويي و از سوي ديگر، تحريكات سران قبايل عرب، ضعيف شدن و فراموشي سنتهاي اسلامي موجب افزايش انحرافات اجتماعي شده بود.

بنابراين اگر جامعه بيمارگونه كوفه، كه از نظر روحي و رواني دچار سردرگمي هاي متعددي بود، خيالات باطل و آرزوهاي غير منطقي خود را كنار مي گذاشت و به شخصيت اصيل اسلامي خود وقوف كامل مي يافت، بخوبي درمي يافت كه بيعت شكني و مقابله با سپاه هفتاد و چند نفري امام حسين (ع) و حتي به دست آوردن پيروزي نظامي، كه ظواهر امر نيز واقعا بر آن دلالت ميكرد به عنوان بزرگترين انحراف اجتماعي به شمار مي آيد، هرگز حاضر نمي شد براي تأمين آمال دستگاه اموي، كه با كانون عراق، رقابتهاي ديرينه اي هم داشت، سر تسليم فرود آورد و اسير زور و ارعاب ابن زياد و تهديدات واهي او گردد.

بنابراين بيشترين تلاش امام حسين (ع) براي احياي شخصيت مسلمين بود. زيرا امام (ع) با قيام خويش حقيقتا روح تازه اي به كالبد بي جان امت اسلامي بخشيد و غيرتهاي اسلامي و روح ايده آل گزيني مردم را برانگيخت.

به قول مرحوم استاد شهيد مطهري (ره): امام (ع) حس استغنا را در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباري و مقاومت و ايستادگي در مقابل شدايد را به مردم داد؛ ترسها را ريخت، و همان مردمي كه تا آن حد مي ترسيدند را تبديل به يك عده مردم شجاع و دلاور كرد. [7] .


پاورقي

[1] تيموني کاستلو - روانشناسي ناهنجاري، ترجمه نصرت‏ا... پورافکاري، نشر آزاده، ج 1، تهران 73، ص 525 -538.

[2] حکمت، سعيد: روانپزشکي کيفري،...، انتشارات گوتنبرگ، چ 1: تهران 70، ص 116.

[3] تيموني کاستلو،...: روانشناسي نابهنجاري،...، ص 89.

[4] رابرتسون مايان: درآمدي بر جامعه شناسي،...، ص 194.

[5] حکمت سعيد: روان‏پزشکي کيفري،...، ص 215.

[6] گي‏روشه: کنش اجتماعي، ترجمه دکتر هما زنجاني زاده، ج 2، دانشگاه مشهد، 1370 ص 189.

[7] مطهري، (ره): حماسه حسيني،...، ج 1، ص 174.