بازگشت

انقلاب مختار ثقفي


در سال 66 هجري، مختار بن ابو عبيده ثقفي به دعوي خونخواهي امام حسين (ع) قيام كرد و آن جنبش بزرگ را در عراق پديد آورد. كار مختار در سايه دعوت به خاندان رسالت و ياري از ايرانيان بسرعت بالا گرفت و گذشته از كوفه و شهرهاي عراق، آذربايجان، ري، اصفهان و چند شهر ديگر ايراني نيز تحت فرمان او درآمد. مختار در اين نهضت بيشتر به ايرانيان اتكا داشت و لذا در سپاه او تعداد ايرانيان چندين برابر عربها بود. [1] بيشتر شيعيان كوفه به مختار دست بيعت دادند و به ياري او تصميم جدي گرفتند و هيئتي به منظور تحقيق درباره دعوت مختار به مدينه اعزام داشتند. هيئت اعزامي شيعيان كوفه، كه رهبرشان «عبدالرحمان بن شريح» بود، وارد مدينه شدند و به ديدن محمد بن حنفيه رفتند و گفتند: «وقد قدم علينا المختار ابن ابي عبيد يزعم لنا انه قد جاءنا من تلقائكم و قد دعانا الي كتاب اللّه و سنة نبيه (ص) و الطلب بدماء اهل البيت (ع) و الدفع عن الضعفاء فبايعناه علي ذلك...» مختار پيش ما آمده، ادعا مي كند كه از جانب شماست و ما را به كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و خونخواهي اهل بيت و دفاع از ضعيفان دعوت مي كند. ما با اين قرار با وي بيعت كرده ايم و به او پيوسته ايم. اگر دستور مي دهي از او پيروي كنيم و اگر منع كني از او دوري مي جوييم. [2] اعضاي هيئت هركدام يكي يكي سخن گفتند و ابن حنفيه نيز سخنان آنها را شنيد و در پاسخ آنها گفت: «و اما ماذكرتم من دعإ من دعاكم الي الطلب بدمائنا فواللّه لوددت ان اللّه انتصرلنا من عددنا بمن شاء من خلقه اقول قولي هذا و استغفراللّه لي ولكم» [3] آنچه گفتيد كه يكي شما را به خونخواهي ما دعوت كرده است به خدا دوست دارم خدا به وسيله هركس از مخلوق خويش كه خواهد انتقام ما را از دشمنان بگيرد. اين را مي گويم و براي خود و شما از خداوند آمرزش مي خواهم.

به تعبير يعقوبي، محمد بن حنفيه به آن گروه از شيعيان گفت: «ما احب الينا من طلب ثارنا و اخذ لنا بحقنا و قتل عددنا» [4] چه قدر دوست داريم كسي را كه خون ما را بخواهد و حق ما را بگيرد و دشمن ما را به قتل برساند.

مرحوم مجلسي از كتاب «ابن نما» نقل مي كند كه محمد حنفيه پس از بيان اين سخنان گفت: برخيزيد، خدمت امام من و امام شما «علي بن الحسين (ع)» برويم. هنگامي كه خدمت امام (ع) رسيدند، محمد بن حنفيه، هدفي را كه هيئت اعزامي براي آمده اند به عرض امام (ع) رسانيد. امام فرمود: «يا عم لو ان عبدا زنجيا تعصب لنا اهل البيت لوجب علي الناس موازرته و قد وليتك هذا الامر فاصنع ماشئت» [5] اي عمو! اگر يك برده زنگي به حمايت ما قيام كند براي مسلمانان واجب است به او ياري كنند. من شما را بر اين كار گماشتم هرچه صلاح مي داني انجام بده.

هيئت اعزامي كوفه با نتيجه عالي و دريافت اجازه قيام در ركاب مختار وارد كوفه شدند و گفتند: به ما دستور داده اند تو را ياري كنيم.

مختار وقتي اين خبر موفقيت آميز را شنيد دستور داد بزرگان شيعه جمع شوند. سپس در ميان آنها گفت: اي گروه شيعيان عده اي مي خواستند صحت مأموريت ما را بدانند براي اين منظور به خدمت امام و پيشواي هدايت و پسر پيامبر (ص) برگزيده يعني امام زين العابدين رفته اند. امام به آنها فرموده است كه من نماينده و پشتيبان او هستم و به شما دستور داده است كه از من پيروي كنيد و به فرمان من گردن نهيد. [6] .

بالاخره سخنان هيئت اعزامي، عواطف و احساسات شيعيان را بر افروخت و افرادي كه تا آن موقع در شك و ترديد بودند با شور و هيجان، گرد مختار را گرفتند و اين بود كه كار مختار رونق بيشتري يافت و يكي از ياران مختار با صداي بلند بانگ زد كه: «يا آل ثارات الحسين يا منصور امت يا ايها الحي المهتدون الا ان امين آل محمد قد خرج منزل دير هنه و بعثني اليكم داعيا و مبشرا فاخرجوا اليه رحمكم اللّه » [7] اي طالبان انتقام خون حسين! اي ياران امت! از طايفه هدايت يافتگان! بدانيد كه امير آل محمد و قيام كرده و در دير «هنه» مستقر شده و مرا به دعوت شما فرستاده است. به سوي او بشتابيد كه خدايتان رحمت كند.

پس از خانه ها بيرون ريختند و شعار «يا لثارات الحسين» كوفه را تكان مي داد و لرزه بر اندام دژخيمان اموي و قاتلان كربلا انداخته بود. طولي نكشيد در كوفه از نو قتلگاه بلكه قتلگاه هاي ديگري به راه افتاد و اين بار قربانيان آن، پاكان و عزيزان خدا نبودند، دژخيماني بودند كه دستهايشان تا مرفق به خون آزادگان رنگين شده بود.

خلاصه درباره مختار جنجالي ترين مرد تاريخ اسلام و نهضت بسيار حاد او، سخن بسيار گفته اند ولي داوري در اين باب نيز آسان نيست و طرفداري از موالي و ايرانيان درس بزرگي بود هم براي موالي كه بعدها جرأت اقدام و قيام برخلاف عربها را يافتند و هم براي عرب كه بيهوده شرف اسلام را منحصر به خود مي ديدند. [8] بدين گونه قيام مختار كه شديدا از انقلاب امام حسين (ع) متأثر شده بود، براي ايرانيان وسيله زور آزمايي و مجال انتقامجويي از بني اميه بود [9] .


پاورقي

[1] اخبار الطوال، ص258 ـ 315.

[2] تاريخ طبري، ج4، جزء7 /97 ـ حوادث سنة 66.

[3] همان مدرک.

[4] تاريخ يعقوبي، ج 2 /258.

[5] بحارالانوار، ج45 /365.

[6] بحارالانوار، ج45 /365.

[7] تاريخ طبري، ج3 جزء7 /102 ـ ابن اثير،کامل، ج 3 /360ـ مجلسي، بحار45 /368.

[8] دائرة‏المعارف اسلام، ج3 /765.

[9] اسلام و ايران، تأليف نگارنده، ص447.