بازگشت

انقلاب توابين


شهادت دلخراش امام حسين (ع) در كربلا بازتاب گسترده اي داشت و عواطف اخلاقي و مذهبي مردم را به هم ريخت و حتي احساسات خونسردترين اشخاص را نيز بيدار كرد. پيروان كوفي خاندان رسالت، كه خود با اشتياق فراوان از امام حسين (ع) دعوت كردند تا رهسپار عراق شود و رهبري نهضت را براي سركوبي امويان به دست بگيرد و پس از ورود آن حضرت به عراق از او حمايت نكردند و در نتيجه در كنار شهر آنها مظلومانه به شهادت رسيد از اين پيشامد بسيار پشيمان شدند و خود را ملامت كردند. آنان احساس مي كردند كه ننگ اين گناه از دامن آنها پاك نمي شود مگر به كشتن قاتلان وي و يا كشته شدن در اين راه [1] و به اين آيه استشهاد مي كردند «فتوبوا الي بارئكم فاقتلوا انفسكم ذالكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم» [2] توبه كنيد و به سوي آفريدگار خود بازگرديد و خود را بكشيد. اين كار براي شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است. خداوند توبه شما را پذيرفت زيرا او توبه پذير و رحيم است. آنها معتقد شدند كه تنها با انتقام گرفتن از خون حسين (ع) و جانبازي در راه او، مي توانند توبه واقعي كنند و لذا خود را «توابين» (توبه كاران) ناميدند و در تاريخ اسلام به همين نام شهرت يافتند. [3] در پي همين انديشه بود كه صد نفر از شيعيان سرسخت و فداكار كوفه نزد پنج تن از قديمي ترين و معتمدترين ياران علي (ع) اجتماع كردند كه آنها عبارت بودند از: سليمان بن صرد خزاعي، مسيب بن نجبه فزاري، عبيداللّه بن سعد ازدي و عبداللّه بن وال تيمي و رفاعة بن شداد بجلي. [4] از اين پنج تن «سليمان بن صرد» از صحابه و چهار نفر ديگر از تابعين بودند.

اين گروه در اواخر سال 61 نخستين جلسه خود را در خانه «سليمان بن صرد» برگزار كردند. [5] گويا اين اولين فرصتي بود كه اين عده از مخفيگاه هاي خود بيرون آمدند و همديگر را ملاقات كردند. از اجتماع آنها پيداست كه اكنون حكومت نظامي كوفه، اندكي سست شده؛ در عين حال اين اجتماع، سرّي و پنهاني بوده است.

منابع تاريخي، اخبار مفصل اين جلسه و سخنان شورانگيز رهبران نهضت را حفظ كرده اند كه همه حاكي از اين است كه نهضت خونين توابين بُعد جديدي بود كه تراژدي كربلا آن را آفريد؛ به عنوان مثال نخستين سخنگوي اين جلسه كه مسيب بن نجبه فزاري بود، خطاب به حاضران گفت: «... ما پيوسته دلباخته محاسن خالي خود بوده، ياران و پيروان خود را مي ستوديم، ولي خداوند با اين امتحاني كه پيش آورد، نيكان ما را در بوته آزمايش نهاد ولي ما از امتحان سرشكسته و خجلت زده بيرون آمديم و وعده هاي دروغ ما به فرزند پيامبر (ص) آشكار گرديد.

حسين (ع) پسر پيامبر به ما نامه ها نوشت و پيكها فرستاد و بارها، چه پنهان و چه آشكارا، از ما ياري خواست و راه عذر و بهانه را به روي ما بست. ولي ما از بذل جان خود در ركاب او دريغ ورزيديم تا اينكه در بيخ گوش ما به خشن ترين وضعي به شهادت رسيد. ما آن قدر سستي كرديم كه نه با عمل و زبان او را ياري كرديم و نه با مال خود به پشتيبانيش شتافتيم و نه قبائل خود را براي ياري او فراخوانديم. در پيشگاه خداوند و در حضور پيامبراكرم (ص) چه عذري داريم؟ به خدا عذري غير از اين نداريم كه قاتلان حسين (ع) را به كيفر اعمالشان برسانيم و يا در اين راه كشته شويم تا خداوند از ما راضي گردد....» [6] .

سليمان بن صرد به رهبري برگزيده شد و پس از قبول مسئوليت، سخناني بدين مضمون ايراد كرد: «... ما در انتظار ورود خاندان پيامبرمان بوديم و به آنها وعده ياري مي داديم و به آمدن عراق تشويقشان مي كرديم و چون بيامدند سستي كرديم و عاجز مانديم و دو رويي كرديم و امروز و فردا كرديم و در انتظار حوادث نشستيم تا اينكه فرزند پيامبرمان و باقيمانده و شيره و پاره اي از گوشت و خون وي در كنار ما كشته شد....

هان به پا خيزيد كه خدايتان خشمگين است. سوي زن و فرزند باز مگرديد تا خداوند خشنود شود و گمان نمي كنم خداوند خشنود شود مگر اينكه انتقام خون پسر پيامبر را بگيريد و يا در اين راه كشته شويد. از مرگ نهراسيد. به خدا هركس از مرگ بترسد محكوم به شكست و ذلت است....» [7] بدين ترتيب رهبر نهضت بر اين نكته تأكيد كرد كه همگي بايد براي اجراي شريفترين وظيفه اي كه در پيش دارند، آماده ايثار و فداكاري شوند.

همه حاضران به نداي رهبر نهضت يكصدا پاسخ مثبت دادند و آنان مخلصانه پيمان نهادند كه رضايت الهي را در پيكار با قاتلان فرزند پيامبر كسب كنند.

جنبش توابين از همان سال شهادت امام حسين (ع) سال 61 آغاز شد و از آن تاريخ مخفيانه به خونخواهي امام (ع) دعوت مي كردند. مردم نيز از شيعه و غير شيعه دسته دسته به آنها مي پيوستند. توابين سرگرم تمهيد مقدمات نهضت بودند كه يزيد مرد. پس از مرگ يزيد، توابين فعاليت خود را آشكار كردند و عده اي را به اطراف فرستادند تا مردم را به همكاري دعوت كنند. تعداد زيادي از مردم دعوت آنان را از جان و دل پذيرفتند تا اينكه شب جمعه پنجم ربيع الثاني سال 65 هجري فرا رسيد. در آن شب توابين به اتفاق به سوي تربت پاك امام حسين (ع) روانه شدند و صبحگاهان خود را به كنار قبر آن حضرت رساندند. وقتي نظر آنها به قبر شريف آن حضرت افتاد، فريادي از دل برآوردند و عنان اختيار به دست اشك چشم سپردند و آنقدر گريه كردند كه در هيچ روز ديگر، بيشتر از آن، مردم گريان ديده نشده بودند و اين سخنان را با اشك ديدگان در آميختند: «يارب انا قد خذ لنا ابن بنت نبينا فاغفرلنا ما مضي منا و تب علينا انك انت التواب الرحيم و ارحم حسينا و اصحابه الشهداء الصديقين و انا نشهدك يارب انا علي مثل ما قتلوا عليه فان لم تغفره لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين» [8] پروردگارا! ما پسر دختر پيامبرمان را تنها گذاشتيم، پس گناهان گذشته ما را بيامرز و توبه ما را بپذير، زيرا تو خداي مهربان و توبه پذيري و بر حسين (ع) و ياران راستين و شهيد او درود فرست؛ پروردگارا! اگر گناهان ما را نيامرزي و به ديده رحم و عطوفت به ما ننگري زيانكار و بدبخت خواهيم بود.

توابين، نهضت انتقامجويانه خود را از محل قبر امام حسين (ع) و شهيدان كربلا آغاز كردند. آنان معتقد بودند مسئول قتل امام حسين (ع) در درجه اول نظام فاسد اموي است نه افراد و لذا به منظور خونخواهي متوجه شام شدند. ظاهرا انقلاب توابين، هدفهاي اجتماعي روشن و مشخصي نداشت. تنها هدف روشن آنها گرفتن انتقام و جبران گناه و خطا بود، ولي در عين حال در جامعه كوفه تأثير عميقي برجا گذاشت. خطبه هاي آتشين و شعارهاي رهبران انقلاب، مردم را براي انقلاب برضد حكومت اموي آماده ساخت و لذا به محض اينكه خبر مرگ يزيد به كوفه رسيد برضد فرماندار اموي «عمرو بن حريث» قيام، و او را از مقر فرمانداري اخراج، و با «عامر بن مسعود» سازش كردند. [9] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 4، جزء7، ص47ـ ترجمه فارسي تاريخ طبري ج 7 /3180 ترجمه پاينده.

[2] سوره بقره، آيه 54 ـ دکتر سميره مختارالليثي، جهاد الشيعه ص27 بيروت دارالجيل).

[3] بلاذري ج 5/ 205 ـ مسعودي، مروج الذهب ج3/ 101.

[4] ابن حجر، الاصابه 3 /127.

[5] تاريخ طبري، ج 4 /7 /48 ـ بلاذري، ج 5 /204.

[6] تاريخ طبري، ج 4، جزء7 ص48 ـ ابن اثير، کامل ج 3/3 - 332.

[7] تاريخ طبري، ج 4، جزء7 ص49 ـ بلاذري 5/ 205 ـ ابن اثير ج 3 /333.

[8] طبري، ج 4، جزء7، ص70 ـ مشروح جريان انقلاب توابين را طبري در تاريخ خود به تفصيل آورده است.

[9] تاريخ طبري، ج 4، جزء7، همانجا.