بازگشت

تشريف بردن امام كاظم به مجلس هارون و خذلان «نفيع»


و سيد علماء اسلام سيد مرتضي علم الهدي قدس سره در كتاب امالي روايتي نقل كرده كه بجاست در اينجا آن را بياورم سيد از مرزباني و او به سند خود از ايوب ابن حسين هاشمي نقل كرده كه گويد [1] : قدم علي الرشيد رجل من انصار يقال له: نفيع- و كان عريضا- قال: فحضر


باب الرشيد و معه عبدالعزيز ابن عمر بن عبدالعزيز و حضر موسي بن جعفر عليهماالسلام علي حمار له فتلقاه الحاجب بالبر (بالبشرخ) و الاكرام و اعظمه من كان هناك و عجل له الاذن، فقال نفيع لعبد العزيز: من هذا الشيخ؟ قال: أو ما تعرفه؟ قال: لا، قال هذا شيخ آل ابي طالب، هذا موسي بن جعفر، قال: ما رأيت اعجز من هولاء القوم يفعلون هذا برجل يقدر أن يزيلهم [2] عن السرير اما لئن خرج لاسوأنه، فقال له عبدالعزيز: لا تفعل فان هؤلاء اهل بيت قلما تعرض لهم أحد في خطاب الا و سموه بالجواب سمة يبقي عارها عليه مدي الدهر [3] قال: و خرج موسي بن جعفر


عليهماالسلام فقام اليه نفيع الانصاري فاخذ بلجام حماره ثم قال له: من أنت؟ فقال له: يا هذا ان كنت تريد النسب فأنا ابن محمد حبيب الله ابن اسماعيل ذبيح الله ابن ابراهيم خليل الله، و ان كنت تريد البلد، فهو الذي فرض الله علي المسلمين و عليك- ان كنت منهم- الحج اليه، و ان كنت تريد المفاخرة فوالله مارضي مشركو قومي مسلمي قومك أكفاء لهم حتي قالوا: يا محمد، أخرج الينا اكفاءنا من قريش.

(و ان كنت تريد الصيبت و الاسم فنحن الذين امرالله تعالي بالصلاة علينا في الصلوات الفروضة بقوله: اللهم صل علي محمد و آل محمد، فنحن آل محمد) [4]

خل عن الحمار، قال: فخلي عنه و يده ترعد و انصرف بخزي فقال له عبدالعزيز: ألم أقل لك؟

درباره ي صلوات فرستادن به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ثوابهاي أخروي كه بر آن مترتب است روايات كثيره از خود رسول الله صلي الله عليه و آله و ائمه ي اهل بيت عليهم السلام وارد است كه در جوامع حديث شيعه و سني نقل گرديده و كيفيت آن با عبارات متعدده روايت شده و براي تيمن روايتي را كه شيخ جليل فقيه ابومحمد جعفر بن احمد بن علي قمي نزيل ري رحمه الله أستاد شيخ صدوق (ره) در كتاب (العروس) در اول آن كتاب نقل كرده


بياورم [5] .


پاورقي

[1] امالي ج 1 ص 275 ط مصر سال (1373) ه. ق عين عبارات عربي امالي نقل شد و ترجمه به فارسي نگرديد چون در ترجمه نکات و حلاوت و دقائق شيرين عبارات عربي از بين مي‏رود و در قالب الفاظ فارسي آنها گنجيده نمي‏شود يعني الفاظ فارسي از بيان تمامي آن نکات قاصر بوده و آن وسعت زبان عربي را ندارد تا گنجانيده گردد و در هر جا که عين عبارات عربي را نقل کرده‏ام نظر به اين جهت است که نگارش يافت.

[2] در بعض نسخ: (يقدر) بدون تشديد است يعني قادر است بني‏عباس را از تخت سلطنت کنار کند.

از اين کلام معلوم مي‏شود که حتي مردم ديگر غير از بني‏عباس هم مي‏دانستند که امام (ع) با دستگاه جابرانه‏ي هارون‏الرشيد و استبداد و ديکتاتوري وي مخالف است و بر حسب ظاهر اگر قدرت داشته باشد او را از تخت خلافت غاصبانه و سلطنت ملوکي بر کنار خواهد کرد تا حق در جاي خود بر قرار شود و عدالت اجتماعي اسلامي به تمام معني حکم‏فرما گردد و استبداد محض يک نفر که به نام خلافت مسلط شده از ميان برود چون رويه‏ي هارون در حکومت و سلطنتش رويه‏ي خلافت اسلامي نبود بلکه روش جبابره بود چنانچه کلام شکيب ارسلان گذشت ص 438.

[3] چنانچه پيش‏بيني عبدالعزيز تحقق يافته و آن قصه را سيد علماء اسلام مسندا روايت فرموده و در صفحات تاريخ ثبت و در صفحه‏ي روزگار به يادگار مانده است.

[4] ميان دو قوس در نسخه‏هاي زيادي از امالي موجود است.

[5] نسخه‏ي خطي موجود در کتابخانه‏ي ماست و ص 47 -46 ط تهران که شش کتاب از تأليفات ابومحمد جعفر بن احمد بن علي قمي نزيل ري (ره) با نسخ ديگر از اصول در يک مجلد به سال 1371 ه ق طبع شده است و يکي از آن تأليفات کتاب (نوادر الاثر في علي (ع) خير البشر) است از تصانيف ابومحمد جعفر قمي (ره) است و در آن کتاب با طرق زيادي متجاوز از چهل طريق از اعمش (ره) و غيره از عطيه‏ي عوفي رحمه الله از جابر بن عبدالله انصاري (قدس‏سره) روايت کرده که رسول‏الله (ص) فرمود: علي خير البشر- و لا يشک فيه الا کافر او منافق و در بعض طرقش: علي خير البشر من ابي فقد کفر ص 36 و در بعضي: علي خير البشر بعد رسول‏الله (ص) من قال غير هذا فقد کفر ص 38- و جاي شک نيست که عطيه‏ي عوفي محدث فقيه شيعي است و راجع به شرح حال او در ص 181 -179 گذشت و از ضعيف شمردن اهل سنت عطيه را معلوم مي‏شود که مورد اعتماد و اطمئنان است چنانچه حافظ شمس‏الدين ذهبي در کتاب (المغني) گويد: عطبة بن سعد العوفي الکوفي تابعي مشهور مجمع علي ضعفه ص 436 ج 2 ط حلب- سوريه. واضح است که اجماع‏شان بر ضعف عطية رحمه الله از جهت تشيع وي و از نقطه‏نظر اين که او از محدثين شيعه است مي‏باشد چنانچه رويه‏ي سنيها تضعيف علماء و محدثين شيعه است.