بازگشت

اجتهاد مجتهدين مثل وحي بر انبياء نيست


اشخاصي كه علوم آنها از خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلم اقتباس شده و فرمود:


(أنا مدينة العلم و علي بابها) [1] و اميرالمؤمنين علي عليه السلام و يازده فرزند آن حضرت همه شان باب علم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اند آنها را مانند اشخاص مجتهدين عادي كه علوم شان كسبي و تعلمي از امثال خودشانند خيال نموده اشخاصي كه علوم اولين و آخرين و انبياء و مرسلين نزد آنهاست و علم كتاب مبين (و فيه تبيان كل شيئي) در سينه هاي مبارك ايشان است آنها را با ملاهاي سنيها يكسان فرض كرده- أف باد بر اين جهالت و ناداني نابود باد اينگونه فهم ها و قلبهاي ظلماني- اينگونه اشخاص بودند كه اميرالمؤمنين علي عليه السلام را با معاوية بن صخر زنديق يكسان فرض كردند و امام عليه السلام فرمود:

انزلي الدهر حتي قالوا علي و معاوية.

و آقاي فيروزآبادي اجتهاد مجتهدين سنيها را كه باب اجتهاد را مسدود كرده و تقليد از چهار مجتهد مرده مي نمايند كه ابدا دليلي بر آن نداريم [2] مانند وحي انبياء بني اسرائيل تصور كرده است چنانچه


تصريحش بر آن گذشت.

اين ادعاء وي اشتباه بزرگ است زيرا اجتهاد مجتهدين در مسائل و فروعات اختلافي مي باشد كه از ضروريات نيست و مؤداي اجتهاد آنها ظني و حكم ظاهري است و اگر مطابق واقع باشد مثاب و مأجور و به واقع عمل كرده است و اگر مطابق واقع نشد معذور خواهد بود اگر در بذل وسع و اجتهاد خود قصور و مسامحه روا نداشته باشد و اما


احكامي كه انبياء عليهم السلام به مردم بيان مي فرمايند حكم واقعي است كه از وحي تلقي و اخذ فرموده اند و از روي اجتهاد نيست گر چه اهل سنت از صدر اول اسلام خواسته اند به رسول الله (ص) نيز نسبت اجتهاد بدهند تا اجتهاد امثال معاويه ها را بلكه تصحيح كنند و خليفه را در تحريم امثال مسأله ي متعه ي زنان كه در مقابل نص قرآن كريم و در ازاء رسول الله (ص) اجتهاد نموده مجتهد بتراشند در صورتي كه پيغمبر (ص) از وحي تلقي مي كند و اجتهاد در حق وي معني ندارد و لذا اين بحث را كه آيا پيغمبر (ص) مجتهد بود و اجتهاد مي كرد؟ به ميان آورده اند [3] و علماي اعلام اين مطلب را در كتاب هاي علم اصول فقه كه در زمانهاي قديم در آن علم تصنيف فرموده اند عنوان كرده و به بحث پرداخته اند.

در هر صورت مقايسه اجتهاد مجتهدين به نحو مشروع در احكام و فروعات اختلافي و آن را به منزله ي وحي بر أنبياء خيال كردن كلام باطل و تصور بي حاصل و فاسد است.

بلي اگر منظورش از علمائي كه (آل محمد) مراد از آن ذوات مقدسه است عبارت باشد از اوصياء معصومين رسول الله (ص) آن وقت اين كلام وي صحيح است كه هر چه آنها بيان نمايند مانند فرمايش هاي


انبياء و خود رسول الله (ص) است زيرا آنها هر چه گويند و بيان فرمايند مأخوذ از رسول الله (ص) است فرقي در ميان نيست ولي باز بيانات و فرمايش هاي آنها نيز مانند خود پيغمبر (ص) در اصول و فروع دين از روي اجتهاد نيست بلكه مأخوذ از رسول الله (ص) است.

و بايد اضافه كرد كه اجتهاد مجتهدين براي پيا كردن حكم واقعي كه از يك حكم الهي در واقعه ي بيشتر نيست مي باشد و ممكن است در پيدا كردن آن حكم مجتهد به خطا برود و مؤداي اجتهادش مطابق حكم واقعي نباشد ولي انبياء (ص) در بيان احكام واقعيه به خطا نمي روند پس چطور اجتهاد آنها مانند وحي بر انبياء مي شود؟ زيرا اگر مانند وحي باشد در آن خطا نمي شود بلي فيروزآبادي مبناي كلامش بنا به مذهب خودشان است كه مجتهد را در اجتهادش مصيب مي دانند يا قائل به حكم واقعي اصلا نيستند يا قائلند به عدد آراء مجتهدين در يك واقعه احكام مختلفه بر حسب مؤداي اجتهاد و ظن آنها حكم جعل شده و يا مي شود و در لوح محفوظ ثبت مي گردد بنا به اختلافي كه در مسأله ي تصويب از آنها نقل شده است و بطلان تمامي انها نزد ما واضح است.


پاورقي

[1] حديث صحيح متواتر از طرق شيعه و سني است گر چه بعضي از نواصب را درد دل عارض شده و هذيانها گفته‏اند و در خصوص حديث شريف رجوع شود به کتاب نفيس «فتح الملک العلي بصحة حديث باب مدينة العلم علي» تأليف فاضل علامه‏ي محدث احمد بن محمد بن الصديق المغربي نزيل قاهرة ط مصر سال 1354 ه ق.

[2] چنانچه اين مطلب را در چند سال قبل در مجله‏ي (رسالة الاسلام) که از دارالتقريب بين المذاهب الاسلامية در قاهره منتشر مي‏شود ضمن مقاله‏ي نگارش داده و واضح ساخته‏ام که به تقليد ميت دليلي نداريم و در اسلام تقليد ميت جائز نيست رجوع شود به رسالة الاسلام عدد 4- ص 428 سال دوم سنه: (1369) ه. ق چنانچه از شيعه هم اگر کسي ادعاء کند که تقليد ميت ابتداء جائز است کلام بي‏دليل و ادعاي بي‏مدرک است و تقليد بر ميت ابتداء اجماعا باطل است چنانچه بعضي از جهال پيدا شده‏اند جوانهاي خود را ابتداء به يک نفر از اموات وادار مي‏کنند که تقليد کنند ناشي از ناداني و جهالت و در دين تابع اهواء و آراء نفساني شدن و مردم را به ضلالت انداختن است.

چنانچه مطلب مذکور را در ضمن مقاله‏ي مفصلي نيز در مجله‏ي «العرفان» صادره از صيدا- لبنان مجلد 37 ج 10 ص 1146 سال: 1369 ه ق تحقيق کرده‏ام و همان مقاله در تعليقات مضافه بر «جنة المأوي» در طبع دوم سال: 1397 ق از ص 443- الي- 462 منتشر شده است و در رساله‏ي مستقله که در مسأله‏ي «اجتهاد و تقليد» تأليف شده تفصيلا تحقيق گرديده و هنوز چاپ نشده است.

[3] رجوع شود به کتاب عدة الاصول شيخ الطائفة طوسي (قدس‏سره) القدوسي جزء 2 ص 116 ط بمبئي. و شيخ (ره) فرموده: که اين مسأله بنا به اصول اساسي مذهب ما اصلا ساقط است.