بازگشت

از دلائلي كه واضع تاريخ خود رسول الله است


از قرائن [1] و دلائل و اماراتي كه از آنها واضح مي گردد كه أصل وضع تاريخ از خود رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بوده علاوه بر آن قرائن كه ذكر شد: عبارت از بعض اخباريست كه از خود رسول الله (ص) نقل شده و در آنها پيغمبر اكرم (ص) تصريح فرموده كه اول محرم اول سال است يا جبرئيل عرض مي كند كه شهادت فرزندت حسين (ع) پس از شصت سال از هجرت تو خواهد شد يا تاريخ نامه ها و عهدها كه امام اميرالمؤمنين (ع) از طرف رسول الله (ص) نگارش داده و در آنها تاريخ هجري را مرقوم فرموده.


سيد أجل اعظم سيد رضي الدين ابن طاووس حسني قدس سره در كتاب اقبال فرموده [2] : صلاة اخري اول ليلة من المحرم رواها عبدالقارد بن ابي القاسم الاشتري في كتابه باسناده عن رسول الله صلي الله عليه و آله انه قال ان في المحرم ليلة و هي اول ليلة منه من صلي فيها ركعتين يقرء فيها سورة الحمد و قل هو الله أحد احدي عشر مرد و صام صبيحتها «و هو اول يوم من السنة» فهو كمن [3] يدوم علي الخير سنته و لا يزال محفوظا من السنة الي قابل فان مات قبل ذلك صار الي الجنة (ه). اين كه فرموده: «و هو اول يوم من السنة» يعني روز اول ماه محرم اول روز سال است. صريح است كه خود رسول الله (ص) اول سال هجري را از اول محرم قرار داده است و در زمان عمر كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده كه مبداء تاريخ بايد از هجرت گرفته شود و اولش نيز از ماه محرم بايد باشد تبعا به رسول الله (ص) بوده كه نگذاشته عمر و امثال او آن را تغيير دهند چنانچه به احكام زيادي از احكام اسلامي بعد از رسول الله (ص) مي خواستند تغيير دهند و اميرالمؤمنين (ع) مانع شده و يا حكمي را كه حق بوده آن را آشكارا ساخته و اين موضوع مهمي است كه بايد در اطرافش تحقيقات زياد به عمل آيد و در مورد ديگر نيز به اين مطلب اشاره


شده است [4] .

سيد اجل رضي الدين ابن طاووس رضوان الله تعالي عليه به سند خود به طريق اهل بيت عليهم السلام روايت كرده [5] : قال كان رسول الله (ص) يصلي اول يوم من المحرم ركعتين فاذا فرغ رفع يديه و دعا بهذا الدعاء ثلاث مرات: اللهم أنت الا له القديم و هذه سنة جديدة... الخ. فرمايش رسول الله (ص) در اين دعاي شريف صريح است كه اول ماه محرم سال جديد است و لذا سيد ابن طاووس (ره) بعد از نقل آن تا آخر فرموده [6] : فان قيل: قد قدمت في كتاب المضمار ان اول السنة شهر رمضان و قد ذكرت في هذا الدعآء ان اول السنة المحرم. فاقول: قد قدمنا انه يحتمل ان يكون شهر رمضان اول سنة فيما يختص بالعبادات و ترجيح الاوقات و المحرم اول سنة فيما يختص بالمعاملات و التواريخ و تدبير الاس في الحادثات [7] .


حاصل فرمايش سيد (ره) اين است اگر گفته شود: كه اين دعاي شريف صريح است كه اول سال ماه محرم است و گفته ايد: كه اول سال ماه مبارك رمضان است. در جواب گفته مي شود: اول سال ماه مبارك رمضان است يعني ماه رمضان اول سال از جهت عبادت است و ماه محرم اول سال است نسبت به تاريخ و معاملات و تدبير امور مردم كه تاريخ اسلامي است و از مبدء وحي اخذ شده است (ان هو الا وحي يوحي) پس اين كه بعضي از معاندين اسلام توهم كرده و به زبان بعض قاصرين جاري مي شود كه تاريخ هجري را عمر تعيين كرده و اول آن را اول ماه محرم قرار داده خواسته بعض احقاد و عادات دوره ي جاهليت را در اسلام احياء و عملي نمايد اين كلام غفلت از اين است كه خود رسول الله (ص) تاريخ هجري را از اول ماه محرم قرار داده است حتي در دعاء نيز مي فرمايد: خدايا اول محرم اول سال جديد است. پس معلوم شد كه آن گونه توهمات جاهلانه و نسبت وضع تاريخ هجري اسلامي را مشوب با عادات زمان جاهليت كردن ناشي از احقاد ديرينه ي خود توهم كننده است. داعي مطلق ادريس عمادالدين قرشي در كتاب عيون الاخبار و


فنون الاثار [8] گويد: و عن سعد بن طريف عن أبي جعفر محمد بن علي (ع) انه قال: دخل الحسين (ع) علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و هو غلام صغير فوضعه علي بطنه. فأتاه جبرئيل (ع) فقال: يا محمد، ابنك هذا تقتله أمتك علي رأس ستين سنة من هجرتك. ثم أراه التربة التي يقتل عليها. خبر صريح است كه شهادت سيدالشهداء (ع) با اخبار جبرئيل به رسول الله (ص) بعد از شصت سال از هجرت واقع خواهد شد و در دهم ماه محرم روز عاشوراء سال 61 واقع گرديده و از خبر دادن جبرئيل كه ده روز زياده است از باب مسامحه است كه در اينگونه كلمات واقع مي شود چنانچه نظائر آن در كلمات زياد است. و از آنچه گفته شد معلوم مي شود كه اشكال كردن در بعض مكاتيب و عهدهاي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه در آنها تاريخ هجري نوشته شده و وضع تاريخ از زمان عمر است بي وجه است و غفلت از آنست كه تاريخ هجري را خود رسول الله (ص) تعيين فرموده است. حافظ ابونعيم اصفهاني در كتاب ذكر اخبار اصبهان [9] درباره ي خريد


سلمان فارسي از عثمان بن الاشهل اليهودي كه كاتب آن مكتوب اميرالمؤمنين سلام الله عليه است در آخرش مرقوم فرموده: (و كتب علي بن ابي طالب يوم الاثنين في جمادي الاولي مهاجر «محمد بن عبدالله» رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم). و همچنين در عهد و سفارشنامه ي كه رسول الله (ص) در حق برادر سلمان رحمه الله به نام «مابنداذ فروخ» و عقب او به مردم توصيه فرموده و كاتب آن اميرالمؤمنين سلام الله عليه است در آخرش مرقوم فرموده: و كتب علي بن ابي طالب بأمر رسول الله (ص) في رجب سنة تسع من الهجرة [10] .

اگر بعضي از اين نامه هاي مانند سفارشنامه ي برادر سلمان (ض) از بعض جهات مورد اشكال واقع شود چنانچه در كتاب «مكاتيب الرسول» اشاره كرده ولي از جهت تاريخ نگاشتن در آنها مورد اشكال نيست چون تاريخ هجري را خود رسول الله (ص) تعيين فرموده و شهرت آن به جهت زيادتي احتياج به تاريخ از زمان عمر شده است. چنانچه در معاهده ي «مقنا» در آخرش گويد: و كتب علي بن ابي طالب بخطه و رسول الله يملي عليه حرفا حرفا يوم الجمعه لثالث ليال خلت


من رمضان سنة خمس مضت من الهجرة... الخ [11] .

گويند معاهده ي مذكور موضوع و كذب و اختلاف است و اماراتي براي افتعال آن ذكر كرده اند چنانچه در «مكاتيب الرسول» چهار وجه به كذب و اختلاق بودن آن ذكر كرده و گويد: الاول: هذا الكتاب ارخ بالخمس من الهجرة مع ان التاريخ من الهجرة كان في زمن عمر باشارة من علي (ع) علي نقل جل المحققين [12] .

و در پاورقي گويد: اقول: كان التاريخ من الهجرة في زمن عمر باشارة من علي عليه السلام كما في التنبيه و الاشراف- ص 252 و اليعقوبي ج 2 ص 123 و تاريخ الخلفاء ص 89 [13] و الكامل ج 2 ص 202 في آخر حوادث السنة السادسة عشر فعلي هذا يرد الاشكال كما ذكرنا. ولكن يمكن ان يقال: ان عليا عليه السلام هو المشير بذلك فلامانع من ان يكون عاملا به قبل ان يكون مشيرا كما وقع ذلك في بعض الكتب الاتية ايضا و لعل


الي ذلك نظر من قال: ان التاريخ من الهجرة كان في زمن الرسول (ص) كما في التنبيه و الاشراف ص 252- انتهي.


پاورقي

[1] از اينجا تا آخر مطلب از اضافات در طبع دوم کتاب است.

[2] اقبال ص 553.

[3] ممن- ظ.

[4] رجوع شود به «جنة المأوي» ص 280 -279- ط- 2- تبريز.

[5] اقبال ص 553 س 22.

[6] اقبال ص 554.

[7] في الاختيارات- خ.

[8] عيون الاخبار ص 81 ط بيروت.

[9] اخبار اصفهان ج 1 ص 52 س 14.

[10] اخبار اصفهان ج 1 ص 53- س 19 -18.

[11] مکاتيب الرسول- ج 1 ص 293- س 16 -15- ط- قم- سال:- 1379 ق.

[12] اگر عبارت را «جل المؤرخين» مرقوم مي‏فرمودند بهتر از «جل المحققين» بود زيرا مورخين به جهت شهرت وضع تاريخ در زمان عمر نسبت به عمر داده‏اند و اگر از روي تحقيق مي‏نگاشتند بايستي نسبت اصل وضع تاريخ را به خود رسول‏الله (ص) بدهند چنانچه بعضيها داده‏اند.

[13] ص 132 ط سال 1371 ه مصر.