بازگشت

عطا همان عطية است و غير او نيست


طرفدار شبهات خيال كرده كه عطا غير از عطية است و هدفش از اين عنوان مي خواهد اثبات كند ادعاء اين كه-: روايت عطية تقطيع شده، تمام نگشته و ثابت نيست، و روايت سيد ابن طاووس (ره) را در مصباح الزائر كه زيارت را از عطاء نقل فرموده و علامه ي محدث نوري (ره) فرموده: ظاهر آنست كه عطا همان عطية است غير از روايت عطية دانسته تا بتواند مرام خود را اثبات نمايد و غافل از اين كه فرمايش محدث نوري (ره) صحيح است به چند وجه:


اول: غسل كردن جابر در فرات و لباس پوشيدن وي مثل اشخاص محرم و (سعد) استعمال كردن كه سيد (ره) در مصباح نقل كرده عينا همان عمل است كه عطيه نقل كرده و اختلاف در الفاظ روايت عطية در بشارة المصطفي و عطا در مصباح موجب دو روايت نيست مثلا جابر از عطا عطر خواسته يا از كيسه خود علف سعد درآورده و به بدن خود پاشيده در روايت عطية كيفيت آمدن بر سر قبر مطهر را مشروحا بيان كرده و در روايت عطا اختصار كرده از اين قبيل اختلاف در نقل و اختصار و تفضيل تمامي اينها ناشي از نقل روات حديث است كه نقل به معني نموده راويان با اختصار و تفصيل نقل كرده اند از يك نفر راوي اول حديث صادر نشده تا گفته شود: امكان ندارد از يك نفر شخص در يك رويداد و سرگذشت اين مقدار اختلاف روي دهد و از اين كلام نتيجه اخذ شود كه عطا غير از عطية است و حكم به جهالت عطا شود و روايت وي از اعتبار ساقط گردد و زيارت «آل الله» هم از اعتبار بيافتد.

اگر شواهد اين مطلب ذكر شود كلام طولاني شده باعث ملال خواننده ي عزيز مي شود در يكي از خطب امام حسن مجتبي (ع) با اين كه آشكارا و در ميان جمعيت انبوه انشاء فرموده با عبارات مختلفه و تغييرات زيادي نقل شده و نيست اين كار مگر از طرف ناقلين خبر و راويان قصه و در روايات و احاديث اين مطلب به طور روشن نمايان و زياد واقع شده است علاوه غسل جابر و پوشيدن لباس كه راويان نقل به معني نموده يكي (قميص) تعبير آورده و ديگري (ازار) نقل كرده چندان فرق زيادي


ندارند در لغت گويد: «القميص»: «ما يلبس علي الجلد» و «الازار»: «كل ما تسترك» غير از اين كه يكي از ديگري به نحو عام و خاص فرق داشته باشد ندارند و هرگز روات ملتزم نبوده اند كه عين الفاظ همديگر را نقل كنند.

اگر كسي تأمل كند گمان نمي رود كه شك داشته باشد كه قضيه ي نقل شده در مصباح و در بشارة المصطفي از غسل جابر و آمدنش نزد قبر مبارك قضيه ي متعدده نيست و يك واقعه بيشتر نبوده است.

اختلاف در بعض الفاظ قصه هرگز مباينت را نمي رساند.

در علم «دراية الحديث» كاملا بيان شده كسي كه عالم به الفاظ و مدلولات آنهاست و خبير به مقاصد و معاني است براي او نقل كردن حديث به معنا مانعي ندارد در حالي كه تمام معني را اداء كند و هرگز حديث با نقل به معني از حجيت نمي افتد و اين قول مشهور ميان علماي اماميه رضوان الله عليهم است و محقق قمي (ره) در قوانين فرموده: خلافي در اين مطلب ميان اصحاب ما وجود ندارد و همچنين صاحب فصول فرموده: من مخالفي در اين مطلب از اصحاب نمي شناسم و بر اين قول قائل شده اكثر مخالفين.

پس اختلاف در تعبيرات ناشي از نقل كردن قصه به معني است نه اين كه دو قصه ي مغاير باشند اگر شواهد اين مطلب بيان شود كلام به طول مي انجامد و نظر بر اين كه بر اهلش مستور نيست از نقل شواهد صرف نظر گرديد و أما كسي كه أهلش نيست ما كاري با او نداريم- حسبه جهله.


دوم: در اول ورود جابر به كربلاء سه نفر بيشتر نبوده اند خود جابر بن عبدالله انصاري و غلامش و عطيه ي عوفي آن محدث جليل القدر اگر عطا غير از عطية باشد لازم گرفته كه شخص چهارمي نيز با آنها بوده باشد و بني هاشم و ديگران بعد از ورود جابر آمده اند و اگر ادعاء شود كه جابر يك دفعه با عطية آمده و غسل كرده و زيارت به جا آورده و دفعه ي دوم با عطا آمده عين همان اعمال از غسل و غيره را به جا آورده پس بر عهده ي اين ادعاءكننده است كه تعدد قضيه را به اثبات برساند و از قديم گفته اند: «دون اثبات ذلك خرط القتات» مگر اين ادعاء از روي احتمالات و حدسيات و تخيلات واهيه گفته شود آن هم به درد نمي خورد در اينجا مجرد ادعاء و احتمال و حدس فائده ندارد.

سوم: آنچه كاملا ثابت مي كند كه عطا همان عطيه ي عوفي است عبارتي از تتبع و تحقيق در اسناد روايات وارده در كتب حديث است كه از عطية گاه عطا تعبير آورده اند و محدث نوري (ره) در حدس خود صائب است و براي دليل و شاهد اين مطلب بررسي به روايتي كه عطية از عائشة سؤال كرده و نقل نموده بس است:

شيخ جليل محدث اقدم جعفر ابن احمد بن علي قمي نزيل «ري» قدس سره استاد شيخ صدوق قدس سره در كتاب «نوادر الاثر في علي خير البشر» روايت كرده به سندش از عبدالرحمن بن شريك از پدرش از اعمش از عطا قال: سألت عائشة عن علي (ع)؟ قالت: ذاك خير البشر لا يشك فيه الا كافر- ص 43.


باز به سند ديگر از عبد الله بن شريك از پدرش از اعمش از عطا قال: سألت عائشة... الخ همان حديث را نقل كرده ص 44.

باز به سند خود از محمد بن عبيد بن عتبة الكندي از عبدالرحمن بن شريك از پدرش از اعمش از عطية قال: سألت عائشة عن علي (ع) قالت: ذلك خير البشر لا يشك فيه الا كافر. ص 44 ط طهران سال 1369 ه ق گر چه از عنوانهاي آن كتاب شريف توهم اين كه عطا غير از عطيه است ممكن است بشود ولي پس از تأمل در اسناد و متن حديث واضح است كه يك نفر بيشتر نيست فقط اختلاف در تعبير است و روايت يكي است.

و عين همين روايت را در غاية المرام سيد علامه ي بحراني قدس سره از شيخ ابن بابويه (ره) به طريق عامه روايت كرده كه سند در وسطش عينا همان طريق مي شود كه شيخ ابومحمد جعفر قمي (ره) در (نوادر الاثر) روايت را از اعمش از عطيه نقل كرده ولي در غاية المرام (عطا) تعبير آورده است چنانچه به سندش روايت مي كند و گويد:

قال حدثنا محمد بن عتبة الكندي بن عبيد قال حدثنا عبدالرحمن بن شريك قال حدثنا أبي عن الاعمش عن عطا قال: سألت عائشة عن علي ابن ابي طالب (ع) فقالت ذلك خير البشر و لا يشك فيه الا كافر. ص 450 جاي شبهه نيست كه سؤال كننده از عائشة عطيه است و سند يكي است و در سند غاية المرام تقديم تأخير فقط در لفظ (عتبة) و (عبيد) است.

و توهم اين كه عطا و عطية دو نفرند و هر دو به يك نحو از


عائشة سؤال كرده و سليمان بن مهران اعمش كه از بزرگان متكلمين اماميه است از هر دو ايضا به يك نحو اخذ حديث نموده توهم باطل و بطلانش در غايت درجه واضح است و احتياج به تذكر ندارد محض براي توضيح واضحات نگارش يافت.

پس كسي كه در كتابش عنوان كرده: كه (عطا غير از عطيه است) بطلانش واضح است چنانچه به تناقض كلام خود متوجه نشده در جائي گويد: كه شيخ مفيد و شيخ طوسي انكار اربعين را كرده اند كه اسراء از شام برگشته و به كربلاء آيند بلكه به مدينه رفته اند و در جاي ديگر گفته كه هر دو آن بزرگواران «شيخان» اربعين را انكار نكرده اند بلكه ساكت بوده اند نفيا و اثباتا فرمايشي نفرموده اند.

ادعاء اولش باطل و كلام دومش صحيح است و جهت اين كه شيخان قدس سرهما ساكت شده و تصريح نفرموده اند از مطاوي كلمات در اين كتاب روشن و واضح گرديده است نيازمند به تكرار نيست.

كسي كه گفته جابر بن عبدالله انصاري صحابي معروف با جمعي از بني هاشم به زيارت كربلاء شتافت و در اربعين دوم صورت به قبر حسين عليه السلام گذاشت- اين قولي است كه مدرك و دليلي از تواريخ و مقاتل نداشته و شواهد تاريخي كه قابل اعتماد باشد ندارد و برخلاف آنست كه شيعه ي اماميه گفته اند كه رأس مطهر سيدالشهداء (ع) بعد از چهل روز از شهادتش امام سجاد (ع) در كربلاء ملحق به بدن اطيب اطهر فرموده است و امام سجاد (ع) هم در غير روز اربعين كسي نگفته كه به كربلاء


آمده است مگر بعد از سالها كه امام (ع) به زيارت كربلاء و نجف اشرف آمده است

و كسي كه با حدس و تخمين و از روي تصورات خويشتن گفته: اگر عصر 11 محرم به كوفه رفته باشند و روز 14 قاصد به شام برود و آخر محرم به شام برسد و روز شانزدهم صفر برگردد و 3 روز ابن زياد تهيه ي سفر ببيند چنانچه همه نوشته اند روز 18 صفر از كوفه حركت به شام وقاع مي شود و به احتمال ضعيف شايد 19 صفر در موقع حركت از كوفه به شام در حال عبور با جابر ملاقات كرده باشند و سيد ابن طاووس به همين مناسبت ترديد كرده كه روز 19 صفر اربعين يا بيستم پس اربعين اول را در مسير حركت به شام بايد بدانيم ديگران هم اين قول را گفته بطوري كه از جمله (چنانچه همه نوشته اند) معلوم مي گردد جماعتي به اين قول قائل است و مؤيد اين قول است آنچه طبراني [1] در كامل بهائي مي نويسد كه اهل بيت در شانزدهم ربيع الاول وارد شام شدند.

بنابراين ورود اهل بيت در بيستم صفر به كربلاء و ملاقات آنها با جابر قابل هضم خواهد شد.


در ازاء اين حدسيات گفته مي شود: جاي تعجب است طرفدار شبهات حرفهاي حدسي و بي مدرك يك نفر كارمند فلان اداره را نقل كرده و از حدسي بودن آنها صرف نظر مي كند ولي تلاش دارد كه تقريبات اين جانب را هيچ نمايد راست فرموده جدم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه حسد ده جزء است نه جزء آن در ميان علماء است يك جزء در سائر مردم است و از آن يك جزء هم علماء حظ وافر دارند البته معلوم است كه اينها حالات علماء دنياست و علماي آخرت از آن گونه صفات بري ء هستند رجوع شود به تعليقات انوار نعمانيه ج 4 ص 324 -322 ط تبريز- روز 14 قاصد به شام برود و آخرش را هم تعيين كرده كه آخر محرم به شام برسد و روز شانزدهم صفر وقت مراجعت خيال كرده كه برگردد- صحت اين حدس از كجا معلوم شده، و براي تهيه ي سفر ابن زياد هم وقت فرض نموده آن هم سه روز تعيين كرده تا آخر آنچه نگارش داده و از اين قبيل حدسيات و تخمينات بي مدرك كه جز توهمات چيز بيشتر نيست ابدا اعتماد را نشايد زيرا تمامي آنها توهمات و پندارهاي خيالي است و فرضيات بي مدرك مي باشد در كتب معتبره حركت اسراء را به شام روز (15 محرم) از كوفه گفته اند و ورود به دمشق را اول صفر نوشته اند و شاهد اقوي هم كه بر آن فرضيات ذكر كرده گفته: و شاهد اقوي تعبير فقيد ابن نما با كلمه ي مرور است وي چنين گويد: و لما مر عيال الحسين (ع) به كربلاء و جدوا جابر بن عبدالله الانصاري و جماعة من بني هاشم قدموا


الزيادرة في وقت واحد [2] .

عبور كردن از جائي به جائي استعمال مي شود چنانچه در عبور اميرالمؤمنين (ع) در سفر صفين با كلمه ي مرور تعبير كرده زيرا مقصد صفين بود به سرزمين كربلاء گذشت و در سفر عيال حسين (ع) مقصد شام بود كربلاء يكي از منازل مي شد از اين جهت با كلمه ي مرور تعبير شده- اين دليل آن حدسيات است كه ذكر كرده بر فرض قبول كنيم كه مرور به آن معني است كه ادعاء شده است آيا مرور به گذشتن اهل بيت در مراجعت از شام و گذشتن آنها از كربلاء كه مقصدشان مدينه بود صدق نمي كند؟ يعني كربلاء را منزل قرار داده بعد كوچ به طرف مدينه شود. در اينجا قضاء و داوري را به وجدان خوانندگان گرامي محول مي كنم. در تاريخ كربلاء نظير آن عبارت را چنين ذكر كرده و در ضمن مطلبي گويد: ثم و من سوق الاساري و السبايا الي الكوفة فالي الشام ثم رجوعهم من الشام و مرورهم بكربلاء في طريقهم الي المدينة... الخ [3] .

و شاهد بي اساس بودن اين ادعاء يعني مرور اهل بيت در موقع رفتن به شام از كربلاء شده چنانچه حدس زده اند در خود


عبارت كتاب مثير الاحزان ابن نما (ره) نمايان است:

چون فرموده: در مرور عيال امام (ع) به كربلاء جابر و جماعتي از بني هاشم را يافتند كه براي زيارت آمده اند در وقت واحد.

آيا در آن موقع تسلط ابن زياد به عراق و به ويژه كوفه و حوالي آن و روزهاي اختناق و خفقان بعد از وقوع واقعه ي جانگداز كربلاء و روز عاشوراء حتي طوري شده بود كه اكثر مردم خيال كردند كه ديگر كسي از بني هاشم بعد از آن كشتار نمي تواند نفس بكشد و اولاد علي عليه السلام به كلي مستأصل شدند و امام (ع) شهيد شد و رأس مطهر او را با يارانش به كوفه پيش ابن زياد ارمغان بردند آيا در آن موقع كه چند روز بيشتر نيست كه واقعه ي عاشوراء اتفاق افتاده و هنوز يزيد پشيمان نشده مي توان باور كرد كه جماعتي از بني هاشم به زيارت كربلاء آيند؟ تا با عيال امام (ع) ملاقات نمايند و 3 روز در كنار قبرش به عزاداري مشغول شوند چون جاي شك نيست هنوز اسراء و سر اطهر به دمشق بنا به ادعائي كه ذكر شد وارد نشده بود و يزيد با خشم مردم روبرو نگشته بود و اوضاع دگرگون نشده و مردم بلاد اسلامي با بغض بر عليه وي نشوريده و با نظر نفرت ننگريسته و امثال مروانها سراسيمه نزد يزيد نشتابيده كه هر چه زودتر اسراء اهل بيت را با نوازش و مهرباني به وطن خودشان برگردان و اگر همچو اقدامي نشود اوضاع وخيم و عاقبت كار تيره و تاريك است.


چطور در آن موقع خفقان بني هاشم توانستند به زيارت بيايند؟ آيا آنها از كوفه آمده بودند با آن وضع اختناقي آن شهرستان؟ يا از مدينه رهسپار شده بودند؟

اگر جابر در اول اربعين بيستم صفر سال 61 به زيارت امام (ع) شتابيده پس از پشيمان شدن يزيد و شكستن خفقان بود باز با خوف و ترس روبرو بود و چون رسول الله صلي الله عليه و آله به وي دستور داده بود كه سيد مظلومان را زيارت كند و به امر آن حضرت مي خواست عمل كند و البته جابر بن عبد الله انصاري كسي نيست كه خودش اعمالي از خود تشريع نمايد غسل كند و گامهاي خود را آرام بردارد و به زيارت قبر مقدس جگر گوشه ي زهراء بتول (ع) بشتابد قطعا تمامي اعمال و حركات وي مأخوذ از معصوم بوده است.

ادريس عمادالدين قرشي متوفي (872) ه در كتاب «عيون الاخبار و فنون الاثار» گويد: [4] و روي الحسين بن جعفر بن موسي باسناده الي أم سلمة أنها قالت: سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: ألا أن ابني الحسين مقتول فوالله لو اشترك في قتله اهل السماوات و الارض لادخلهم الله عزوجل كلهم في النار، ألا و أن مابين قبري و قبر الحسين روضه من رياض الجنة، ألا و ان قبر الحسين علي ترعة من ترع الجنة، ألا و ان كربلاء أرض من أرض الجنة. ثم التفت الي جابر بن عبدالله فقال له: يا جابر


زر قبر ابني الحسين، فان زيارته تعدل مائة حجة. پس معلوم شد كه جماعه بني هاشم در آن موقع نمي توانستند به كربلاء بيايند و دخالت بعضي از عجمها در كلمه ي (مر) در عبارت مثير الاحزان ناشي از دخالت در نكات كلمات لغت عربي است كه وي از آن عاري و بري است.

و قول طرفدار شبهات كه گفته: زيادتي را كه سيد امين عاملي (ره) نقل فرموده: قال عطية فبينما... الخ.

هيچ كس از بزرگان كه روايت عطية را از بشارة المصطفي تأليف طبري (ره) نقل كرده اين زيادتي را نقل ننموده است پس زيادتي مذكور در روايت عطية نيست اين حاصل كلام اوست.

معلوم مي شود اصل منظور را درنيافته است زيرا ما مدعي نيستيم كه اين زيادتي در بشارة المصطفي بوده و تمامي روايت عطية در آن كتاب نقل شده و از آن تقطيع كرده اند بلكه مراد آنست در اصل روايت عطية قبل از صاحب كتاب بشارة المصطفي از محدثين كه آن را روايت كرده اند تقطيع واقع شده است.

گرچه اولا: محتمل است در نسخه ي كامل از بشارة المصطفي اگر به دست آيد موجود باشد چنانچه اشاره كرده ايم كه نسخ بشارة المصطفي ناقص است و نسخه ي كه از روي آن در نجف اشرف چاپ شده ناقص بوده چنانچه در مقدمه اش به اين مطلب تصريح كرده اند و ممكن است نسخي كه از آن به دست جمعي رسيده اين زيادتي را نداشته است ولي سيد امين عاملي (ره) از نسخه ي كامل آن يا از جاي ديگر آن زيادتي


را به دست آورده و نقل فرموده اثبات سيد امين عاملي (ره) مقدم بر سكوت سائرين بلكه نفي ديگران است و در اول كلامش فرموده: «عن كتاب بشارة المصطفي و غيره... الخ از اين عبارت معلوم مي شود كه از غير كتاب بشارة المصطفي نيز نقل فرموده است.

و ثانيا: اگر قبول نمائيم عمادالدين طبري (ره) در كتاب بشارة المصطفي چنانچه اشاره شد از اصل روايت تقطيع شده ي محدثين قدماء همين اندازه را نقل فرموده كه زيادتي سيد امين عاملي (ره) را ندارد و سيد ابن طاووس (ره) در مصباح الزائر قطعه ي از آن را به مناسبت حال كتابش نقل فرموده و در كتاب لهوف هم برحسب تناسب كتاب راجع به آمدن اسراء به كربلاء نقل فرموده و شاهد اين كه از علماي اعلام بر اين موضوع متوجه شده اند كه روايت عطية بقيه دارد و لذا بعد از نقل آن اين عبارت را مرقوم داشته اند «الحديث» الف و لام عهد است كه رويه ي محدثين است كه هرگاه در جائي تمام روايتي را نقل نكردند اين كلمه را «الحديث» مرقوم مي دارند چنانچه فاضل قزويني و غيره همين عمل را به كار بسته اند پس اغراء به جهلي در بين نيست كه سبب آن تقطيع شدن حديث شود و از بزرگان اشاره ي به آن ننمايند چنانچه طرفدار شبهات پنداشته است و به اين نكته در پاورقي ص 136 از طبع اول كتاب تصريح كرده ام چنانچه در اين طبع در ص 186 نيز موجود است ولي طرفدار شبهات ملتفت آن نشده يا متوجه اصطلاحات محدثين چنانچه در علم «دراية» بيان كرده اند نبوده است چنانچه محدث نوري (ره) با آن تبحرش در حديث


و رجال متوجه تقطيع حديث عطية نشده است از قديم گفته اند «كم ترك الاول للاخر» چنانچه تاريخ الائمه ي ابن ابي الثلج بغدادي (ره) را جمعي از بزرگان به نصر بن علي جهضمي كه از راويان آن كتاب است و راوي از حضرت رضا سلام الله عليه است داده بودند در مقدمه ي آن رساله تحقيق شد كه تأليف ابن ابي الثلج است و احدي به اين موضوع متوجه نشده بود و نيز تا حال كسي متوجه نشده بود كه روايت هرثمة ابن اعين تاريخ وفات امام رضا عليه السلام را با تاريخ قتل هرثمة و وفات امام عليه السلام درست نمي آيد و اين نكته در چند سال قبل تحقيق شده است.

غرض به بعض نفوس گران نيايد كه چطور شد به فلان مطلب كسي متوجه نشد اما فلاني تحقيق كرد (ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء).

چنانچه در همين كتاب نسبت به تاريخ هجري تحقيق مي شود كه اصل واضع تاريخ هجرت خود رسول الله صلي الله عليه و آله است و نسبت اصل وضع آن به عمر از اغلاط است حالا اين مطلب را از اشخاصي كه رشك مي برند قبول ننمايند كه كسي از بزرگان صراحة آن را نگفته و تحقيق نكرده است در صورتي كه از بزرگان علماي اعلام شيعه و سني بر آن اشاره كرده اند چنانچه مي آيد ان شاءالله تعالي.


پاورقي

[1] طبراني در نسبت به طبرستان غلط است. طبراني نسبت به طبريه است و احتمال دارد در نسبت به طبران هم صحيح باشد ولي در نسبت صاحب کامل بهائي طبري است.

[2] مثير الاحزان ص 59.

[3] تاريخ کربلاء مرحوم دکتر عبدالجواد کليددار ص 66 ط 2 نجف.

[4] ص- 109- ط بيروت.