بازگشت

آنچه سيد امين عاملي از روايت عطية نقل فرموده


و لذا مي بينيم سيد امام علامه ي اكبر مجتهد مشهور و متتبع واسع الاطلاع آقاي حاج سيد محسن امين عاملي نزيل دمشق- شام- صاحب كتاب كبير (اعيان الشيعة) كه يكي از چند نفر رجال نوابغ در اين اواخر زمانها و از مفاخر عالم تشيع بود در كتاب نفيس خود (لواعج الاشجان) كه از كتب بسيار معتبر است كه در عصر حاضر ما در مقتل سيدالشهداء سلام الله عليه تأليف گرديده قضيه ي آمدن جابر انصاري (ره) را به كربلاء از كتاب بشارة المصطفي تأليف شيخ ثقه ي فقيه طبري (ره) نقل كرده و در ذيل آن جريان آمدن اسراء اهل بيت عليهم السلام را به كربلاء در آن موقع كه جابر رضوان الله عليه در آنجا بوده از عطيه نيز نقل فرموده است و لذا خوب است عين عبارات كتاب (لواعج الاشجان) را از اول تا آخر نقل نموده و بعدا نظريات خود را اظهار نمائيم تا واضح شود كه دليل چهارم مرحوم محدث نوري (ره) تمام نبوده و آمدن اسراء اهل بيت عليهم السلام


را در اربعين اول به كربلاء نفي نمي كند.

سيد امين عاملي (ره) در لواعج الاشجان آمدن اسراء اهل بيت عليهم السلام را به كربلاء و ملاقات آنها را با جابر بن عبدالله انصاري [1] (ره) كه از بزرگان صحابه ي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليه السلام است و چند نفر از ائمه عليهم السلام را درك كرده مانند سيد اجل ابن طاووس قدس سره در لهوف نقل فرموده و بعد مي فرمايد [2] : و عن كتاب بشارة المصطفي و غيره بسنده عن الاعمش عن عطية العوفي قال خرجت مع جابر بن عبدالله الانصاري رضي الله عنه زائرا قبر الحسين عليه السلام فلما وردنا كربلاء دنا جابر من شاطئي الفرات فاغتسل ثم اتزر بازار و ارتدي بآخر ثم فتح صرة فيها سعد فنثرها علي بدنه ثم لم يخط خطوة الا ذكر الله تعالي حتي


اذا دنا من القبر قال المسنيه فالمسته اياه فخر علي القبر مغشيا عليه فرششت عليه شيئا من الماء فلما افاق قال يا حسين ثلاثا ثم قال حبيب لا يجيب حبيبه ثم قال و اني لك بالجواب و قد شخبت اوداجك علي اثباجك و فرق بين بدنك و رأسك اشهد انك ابن خير النبيين و ابن سيد المؤمنين و ابن حليف التقوي و سليل الهدي و خامس اصحاب الكساء و ابن سيد النقباء و ابن فاطمة سيدة النساء و مالك لا تكون هكذا و قد غذتك كف سيد المرسلين ور بيت في حجر المتقين و رضعت من ثدي الايمان و فطمت بالاسلام فطبت حيا و طبت ميتا غيران قلوب المؤمنين غير طيبة بفراقك و لا شاكة في حياتك فعليك سلام الله و رضوانه و اشهد انك مضيت علي ما مضي عليه اخوك يحي بن زكريا ثم جال ببصره حول القبر و قال: السلام عليكم ايتها الارواح التي حلت بفناء الحسين عليه السلام و اناخت برحله اشهد انكم اقمتم الصلاة و آتيتم الزكاة و أمرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم الملحدين و عبدتم الله حتي أتاكم اليقين و الذي بعث محمدا بالحق لقد شاركناكم فيما دخلتم فيه قال عطية، فقلت لجابر فكيف و لم نهبط واديا و لم نعل جبلا و لم نضرب بسيف؟ و القوم قد فرق بين رؤسهم و ابدانهم و اوتمت اولادهم و ارملت الازواج؟ فقال لي: يا عطية سمعت حبيبي رسول الله صلي الله عليه و آله يقول [3] : من احب قوما حشر معهم


و من احب عمل قوم اشرك في عملهم والذي بعث محمدا صلي الله عليه و آله بالحق ان نيتي و نية اصحابي علي مامضي عليه الحسين عليه السلام و اصحابه قال عطية: فبينما نحن كذلك و اذا بسواد قد طلع من ناحية الشام فقلت يا جابر هذا سواد قد طلع من ناحية الشام فقال جابر لعبده: انطلق الي هذا السواد و اتنا بخبره فان كانوا من اصحاب عمر بن سعد فارجع الينا لعلنا نلجأ الي ملجأ و ان كان زين العابدين عليه السلام فأنت حر لوجه الله تعالي. قال: فمضي العبد فما كان بأسرع من ان رجع و هو يقول يا جابر قم و استقبل حرم رسول الله صلي الله عليه و آله هذا زين العابدين عليه السلام قد جاء بعماته و اخواته فقام جابر يمشي حا في الاقدام مكشوف الرأس الي أن دنا من زين العابدين عليه السلام فقال الامام: أنت جابر فقال: نعم يا ابن رسول الله صلي الله عليه و آله فقال يا جابر: هنها والله قتلت رجالنا و ذبحت اطفالنا و سبيت نساؤنا و حرقت خيامنا ثم انفصلوا من كربلاء طالبين المدينة.

ظاهر كلمات اين سيد جليل بزرگوار آنست كه عبارت: قال عطية


فبينما نحن كذلك و اذا بسواد قد طلع من ناحية الشام... الخ جزء روايت عطيه است كه سيد امين (قدس سره) كه بسيار امين در نقليات خودش است آن را از كتاب بشارة المصطفي و غيره نقل فرموده است و اگر در آن كتاب نباشد از جاي ديگر نقل نموده و دانسته كه جزء روايت عطيه است و به آن ضم فرموده و از قرائن معلوم مي شود خبر عطيه زيادات داشته و در بعض جاها با اختصار نقل شده و در جاهاي ديگر قدري به طور كامل نقل نموده اند و آن خبر تقطيع شده است [4] .

چنانچه آنچه خود علامه ي نوري (ره) از مصباح الزائر سيد اجل


سيد ابن طاووس (ره) نقل كرده شاهد بر اين مدعاست.

در لؤلؤ مرجان پس از كلمات شريفه اش كه نقل كرديم مي فرمايد: سيد جليل مذكور طاب ثراه در كتاب مصباح الزائر در اعمال روز اربعين روايت كرده از عطا و ظاهرا همان عطيه ي مذكور در خبر سابق است گفت: من با جابر بودم روز بيستم صفر چون به غاضريه رسيديم آنگاه قصه ي غسل و سعد و بي هوشي را ذكر نمود پس از افاقه زيارتي از او نقل كرد كه به آن بر آن حضرت سلام كرد و معروفست آن زيارت به زيارت


آل الله ونيز زيارت مختصري براي علي بن الحسين عليه السلام و نيز مختصري براي شهداء آنگاه رفت بر سر قبر ابوالفضل عليه السلام و زيارت كرد و نماز به جاي آورد و رفت و ابدا اشاره در آن خبر از آن قصه نيست و گمان ندارم صاحب عقل سليمي باور كند كه حضرت سجاد عليه السلام به آنجا بيايد و در ظاهر اول زيارت آن جناب باشد و اشاره به آن نشود و زيارتي و سخني از آن حضرت نقل نكند و از جابر نقل زيارت كند كه تاكنون شيعيان در آن روز به آن عمل كنند.

نگارنده گويد: خود محدث نوري (ره) تصريح فرمود كه جابر چند ساعتي بيش در آنجا درنگ نكرده و همان يك مرتبه به زيارت قبر مطهر مشرف شده و مراجعت به خانه هاي كوفه كرده پس زيارت آل الله كه در مفاتيح الجنان آن را محدث قمي (ره)نقل كرده و همان زيارت است كه در نيمه ي رجب نيز خوانده مي شود و شيخ مفيد (ره) آن را در نيمه ي رجب در زيارت سيدالشهداء عليه السلام نقل فرموده جزء روايت عطيه است چنانچه محدث نوري (ره) فرموده منظور از عطا همان عطيه است و غير او نيست چنانچه بعضي ها توهم كرده است با اين همه آن زيارت را شيخ عمادالدين طبري (ره) در بشارة المصطفي نقل نكرده است از اينجا معلوم مي شود روايت عطيه مفصل است و آن را محدثين تقطيع كرده اند و بعدا خيال شده آنچه در بشارة المصطفي و مصباح الزائر [5]


و غيره است روايات متعدده است و غفلت از تقطيع گرديده چون كتاب بشارة المصطفي محل نقل آن زيارت نبوده و لذا نقل نكرده است.

و احتمال قوي مي رود كه در بعضي نسخه هاي بشارة المصطفي مانند نسخه ي مطبوعه در نجف اشرف به سال 1369 ق چنانچه گذشت آنچه راجع به اسراء اهل بيت عليهم السلام است نقل نكرده چون آن قسمت از روايت موردش كتاب مقتل است و مناسب آن كتاب كلماتي است كه جابر از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم راجع بر محبت آل محمد صلي الله عليه و آله و محبين آنهاست نقل كرده مي باشد و عمادالدين طبري (ره) خواسته آن جملات را نقل نمايد و هدفش از نقل آن خبر در كتابش آن كلمات بوده است.

و همچنين آنچه از آن روايت راجع به زيارت بوده و مناسب كتاب مصباح الزائر است سيد اجل سيد ابن طاووس (ره) در آن كتاب نقل فرموده است و قطعه ي از آن خبر كه راجع به مقتل است در ورود اسراء به كربلاء در لهوف نقل كرده است و از اينجا معلوم مي شود و به خوبي روشن مي گردد كه آنچه سيد امين عاملي (ره) در (لواعج الاشجان) از كتاب بشارة المصطفي و غيره از عطيه قصه ي آمدن اسراء اهل بيت عليهم السلام را در همان موقع كه جابر در كربلاء بوده نقل فرموده جزء روايت عطيه است چنانچه مقداري از روايت عطيه را كه در نسخه ي مطبوعه ي بشارة المصطفي موجود است سيد امين عاملي (ره) نقل نكرده و آن اين جملات است كه بعد از جمله ي (علي ما مضي عليه الحسين عليه السلام و اصحابه) گويد: خذني نحو ابيات كوفان فلما صرنا في بعض الطريق قال يا عطية هل


اوصيك و ما اظن انني بعد هذه السفرة مالقيك احبب محب آل محمد صلي الله عليه و آله ما احبهم و ابغض مبغض آل محمد صلي الله عليه و آله ما ابغضهم و ان كان صواما قواما و ارفق بمحب محمد و آل محمد فانه ان تزل له قدم بكثرة ذنوبه ثبتت له أخري بمحبتهم فان محبهم يعود الي الجنة و مبغضهم يعود الي الناس [6] .

اين آخر روايت عطيه است و محدث نوري (ره) ترجمه به فارسي آن را لؤلؤ مرجان نقل فرموده است و از زيارت آل الله در آنجا خبري نيست با اين كه از مصباح الزائر سيد (ره) معلوم است كه جزء همان روايت است اگر از قصه ي ورود اسراء اهل بيت عليهم السلام در آن نسخه كه به نظر مرحوم محدث نوري (ره) رسيده و نيز در نسخه ي مطبوعه از بشارة المصطفي در نجف خبري نيست از نقل زيارت آل الله هم خبري نيست و همچنين قصه ي اسراء اهل بيت را سيد امين عاملي در (لواعج الاشجان) از عطية جزء همان روايت نقل كرده ولي از جملات اخير روايت كه نقل شد در لواعج الاشجان از آنها خبري نيست.


پاورقي

[1] جابر بن عبدالله انصاري رحمه الله از بزرگان صحابه‏ي رسول‏الله (ص) است در کوچه‏ها و مجالس مدينه مي‏گشت و مي‏فرمود: علي (ع) خير البشر فمن ابي‏فقد کفر. اي معاشر انصار تاديب کنيد اولاد خودتان را با حب علي عليه‏السلام و هر کس خودداري نمايد پس نظر کند در شان مادر خويش- رجوع شود به کتب رجال.

[2] لواعج الاشجان ص 238 -237 ط 3 صيدا سنه (1353) ه. ق و عين اين عبارت را در اعيان الشيعة در ترجمه‏ي حالات جابر نقل فرموده تا آنجا که گويد: و حرقت خيامنا- رجوع شود به اعيان الشيعة ج 15 ص 182 -180 ط دمشق.

[3] فاضل قزويني (ره) در کتاب تظلم الزهراء (ع) ص 173 روايت عطيه را تا آنجا که گويد: (ان نيتي و نية اصحابي علي ما مضي عليه الحسين (ع) و اصحابه) نقل کرده چنانچه محدث خبير حاج ملا باقر بهبهاني رحمه الله در کتاب الدمعة الساکبة نيز از تظلم الزهراء تا محل مذکور نقل نموده و بعد گويد: (الحديث) اين جمله‏ي اخير شاهد است که حديث بقيه دارد.

[4] تقطيع حديث عبارت از نقل بعضي از حديث و عدم نقل بعضي ديگر است که تفصيل آن در علم درايه بيان شده و مصنفي که در تصنيف خود حديثي را بر ابواب مختلفه‏ي کتابش بر حسب مناسبت متفرق سازد و هر قطعه‏ي از آن را در باب مناسب به آن نقل نمايد از تقطيع است که در مقام احتياج و استدلال و احتجاج به مناسبت عنوان آن باب به آن مراجعه شود اين عمل را از علماي شيعه و سني در کتب خودشان اتخاذ کرده‏اند چنانچه شيخ محدث متبحر حر عاملي (قدس‏سره) در کتابش وسائل الشيعة که يکي از جوامع بزرگ حديث اماميه است آن رويه را اتخاذ فرموده و نيز اگر محدثي مقداري از حديثي را در کتابي و مقدار ديگرش را در کتاب ديگر خود نقل کند آن را تقطيع گويند و عمده عيبي که از تقطيع ناشي مي‏شود عبارت از آنست که در نقل قطعه‏ي از حديث را در بابي و قطعه‏ي ديگر آن را در باب ديگر مناسب به آن باب يا قطعه‏ي را در کتابي و قطعه‏ي ديگر را در کتاب ديگر نقل کند.

بعضي قرائن که براي مطلب مستفاد از مجموع آن حديث است بعضا از بين مي‏رود و مشهور که تقطيع را جائز مي‏دانند اشاره نمودن به تقطيع را لازم نمي‏دانند ولي باز از محدثين در بعض موارد پس از نقل حديثي که بقيه دارد با نگارش لفظ: «الحديث» يا «الخبر» اشاره مي‏کنند که حديث بقيه دارد و نگفته‏اند اگر اشاره به تقطيع نشود اغراء به جهل لازم مي‏آيد چنانچه توهم شده است چون از جهل به تقطيع خصوصا در احاديث تاريخي قبحي لازم نمي‏آيد تا مغرور کردن به آن قبيح باشد شيخ الاسلام شيخ حسين بن عبدالصمد الحارثي العاملي والد شيخنا البهائي قدس‏سرهما در کتاب درايه مي‏فرمايد: ص 141 «رواية بعض الحديث اذا کان تام المعني الحق جوازه اذا کان ما ترکه غير متعلق بمارواه بحيث لا يختل البيان و لا الدلالة بترکه و اما تقطيع المصنفين الحديث في الابواب بحسب المواضع المناسبة فأولي بالجواز و قد استعملوه کثيرا و ما أظن له مانعا» انتهي ملحضا موضع الحاجة من کلامه و مختاره- پس اغراء به جهلي که بعض از قاصرين خيال کرده که از تقطيع لازم مي‏آيد وجهي ندارد و ادعاء باطل است.

و در اينجا مناسب است به مطلبي که به جهت واضح شدن حق اظهار مي‏شود اشاره گردد: در تقطيع حديث چنانچه گفته شد گاهي از قرائني که از ملاحظه‏ي تمام حديث به دست مي‏آيد در تقطيع از بين مي‏رود و بدين مناسبت و به جهات ديگر در اين اواخر زمانها در عصر ما به دستور يکي از بزرگان و رؤساء مشهور چنان صلاح دانست که کتابي در حديث جمع و تأليف شود که جهات نقص تقطيع و غيره در آن نباشد و نقائص زيادي در آن جبران شود و لذا کتابي به نام «جامع احاديث الشيعة» تأليف گرديده و داراي مزاياي زيادي است که حقا درخور بسيار تمجيد است ولي نبايد غفلت کرد که در آن کتاب بايد به مصادر آن متوجه شد چون يکي از معايب آن آنست که اخبار زيادي که محدث نوري (ره) از مصادر ضعيفه مانند فقه الرضا (ع) و جامع الاخبار و تفسير منسوب به امام حسن عسکري (ع) و امثال آنها جمع و تأليف کرده که اغلب مصادر مستدرک از اين قبيل کتب است.

آن اخبار را در کتاب «جامع احاديث الشيعة» دررديف اخبار کتب اربعه کافي و فقيه، و تهذيب، و استبصار، آورده‏اند و ممکن است بعض از اشخاص خيال کنند چون روايت در کتاب «جامع احاديث الشيعة» است باعث اعتبار حديث بشود و اين طور نيست بلکه بايد مصدر و مدرک حديث ملاحظه گردد و کاش آن اخبار را در رديف اخبار کتب اربعه ذکر نمي‏کردند و با اخبار آن کتب مخلوط نمي‏نمودند و گفته نمي‏شد: «الکافي» «فقه الرضا».

و از مصادر کتاب «مستدرک الوسائل» محدث نوري (ره) آنچه انسان مي‏توانست مورد اعتماد و اعتبار قرار دهد عبارت از کتبا «اشعثيات» «جعفريات» بود و درباره‏ي آن نيز حضرة سيدنا و استاذنا العلامة الاکبر المحقق المرجع الاعلي السيد الخوئي دام‏ظله الوارف تحقيقات ارزنده‏ي به عمل آورده که نقليات محدث نوري (ره) را به کلي از آن کتاب از ارزش انداخته است رجوع شود به کتاب مباني تکملة المنهاج ص 226 ج 1 ط- نجف.

يکي از اساتيد را در مقام بحث در باب خمس ديدم به قطعه‏ي حديثي در مسئله‏اي تمسک مي‏کرد و صحيح مي‏دانست و در مورد ديگر قطعه‏ي ديگر آن حديث را که در مسئله‏اي و باب ديگر از وسائل نقل کرده است رد مي‏نمود و ضعيف مي‏شمرد در صورتي که يک حديث بوده و با يک سند صحيح نقل شده است و صاحب وسائل آن را بر ابواب مناسب تقطيع فرموده است و لذا تمام حديث را از يکي از کتب اربعه نوشته به آن استاد ارائه دادم و ثابت شد که يک حديث بيشتر نيست و صحيح است و قرائني براي مطلب در آن حديث موجود بود که در تقطيع نبود رجوع شود براي استفاده‏ي کامل از موضوع تقطيع به درايه‏ي شهيد ثاني (ره) ص 114 ط نجف و مقياس الهدايه‏ي مامقاني (ره) ص 110 ط نجف ملحق به رجالش تنقيح المقال و کتاب درايه‏ي والد شيخ بهائي (ره) ص 141.

[5] سيد اجل علامه صاحب الکرامات عالم رباني سيد حيدر حسني حسيني کاظمي متوفي (1265) ه. ق در کتاب عمدة الزائر که در سال (1350) ق در نجف اشرف چاپ سنگي شده در ص 161 گويد: قال الشهيد (ره) قال عطا کنت مع جابر بن عبدالله يوم العشرين من صفر فلما وصلنا الغاضرية اغتسل و لبس قميصا کان معه طاهرا ثم قال لي امعک شيئي من الطيب يا عطا؟ قلت : معي سعد فجعل منه علي راسه و سائر جسده ثم مشي حافيا حتي وقف عند راس الحسين (ع) و کبر ثلاثا ثم خر مغشيا عليه فلما افاق سمعته يقول: السلام عليکم يا آل الله السلام عليکم يا صفوة الله الخ باعتراف خود علامه‏ي نوري (ره) مراد از عطا همان عطيه‏ي عوفي است چون با جابر غير از غلامش و عطيه کسي ديگر نبوده و ديگران بعد از ورود آنها آمده‏اند و عطيه در موقع ديگر با جابر نيامده و تصريح کرده که روز بيستم ماه صفر بوده و زيارت آل الله را از جابر نقل کرده ولي عمادالدين طبري در بشارة المصطفي آن زيارت را نقل نفرموده چون موردش آن کتاب نبوده و آن زيارت جزء روايت عطيه است و محل نقل آن کتاب مصباح الزائر است چنانچه سيد کاظمي(ره) نيز در عمدةالزائر از شيخ شهيد (ره) نقل فرموده و مناسب کتابش مي‏باشد و سائر جريانها و فرمايشهاي جابر را نقل نفرموده چون مناسب کتابش نبوده و آنها تناسب با کتاب مقتل دارد پس بدون شک روايت عطيه تقطيع شده است پس فرمايش محدث نوري (ره) که از آمدن اسراء در روايت عطيه خبري نيست درست نمي‏باشد بلکه عطيه نقل کرده ولي از جهت تقطيع روايت به وي امر مشتبه گشته است.

[6] در نسخه‏ي مطبوعه از بشارة المصطفي در نجف اشرف همان طور است که در متن نقل شد و واضح است که آن غلط است و صحيح (الي النار) است.