بازگشت

مدرك قضيه ي پيكان كه بسيار مورد اعتماد است


و در بعضي از كتب علامه ي فيض كاشاني (ره) سابقا ديده ام كه نسبت اين قضيه را به مشهور در ميان شيعه داده و مدركي از تواريخ معتبره و روايات و كتب معتمده كه از مصادر بشمار است ذكر نكرده است و سيد فقيه طباطبائي يزدي (ره) در عروةالوثقي در مقام بيان اين كه براي اقبال و حضور قلب در نماز درجاتي است به اين قضيه تصريح فرموده و قبل از او علامه ي كبير متبحر نراقي (ره) در جامع السعادات فرموده: روي


انه وقع نصل في رجله عليه السلام فلم يمكن احدا من اخراجه فقالت فاطمة عليهاالسلام: اخرجوه في حال صلاته فانه لا يحس حينئذ بما يجري عليه فاخرج و هو في صلاته فلم يحس به اصلا [1] ولي اصل مدرك و مصدر اين قضيه از روايات و تواريخ تا حال به دست نيامده بود و احتمال داده مي شد كه از مشهوراتي باشد كه از افواه اخذ و داخل كتب شده است. ولي آيةالله علامه قدس سره در منهاج الكرامة فرموده: و كان اذا اريد اخراج شي ء من الحديد من جسده (ع) يترك الي ان يدخل في الصلاة فيتلقي متوجها الي الله غافلا عما سواه غير مدرك للالام التي تفعل به ص 75 -74 ط


تبريز بخط مرحوم شيخ عبدالرحيم (ره) و اين تصريح آيةالله قدس سره بهترين مصدر و مدرك است.

و بايد تأمل شود آيا چطور پيكان در پاي انسان فرو مي رود و در آن مي ماند؟ آيا آهن يا چوبي كه در نوك آن آهن است در پاي مبارك امام عليه السلام مانده بود؟ چه نحو متصور است كه پيكان با آن وضع كذائي در پاي انسان بماند و انسان بتواند آرام بگيرد و امام عليه السلام طاقت بيرون آوردن آن را نداشته باشد و متحمل اذيت و زحمت آن باشد و نتوانند آن را بيرون بياورند مگر در حال نماز؟

لابد بايد گفت: كه ريزه هاي شكسته ي كوچك پيكان در پاي مبارك امام عليه السلام مانده است چنانچه (كلمه ي نصل) بر آن شاهد است و علاوه معلوم نيست تير را دشمن در موقع جنگ به پاي امام عليه السلام زده است و كسي نگفته كه آن را دشمن در موقع جنگ زده و ممكن است خود امام عليه السلام مي خواسته پا به زمين بگذارد و نوك تيري به پاي مباركش فرو رفته است.

و تعبير بهتر در اين مطلب عبارتي است كه از علامه قدس سره نقل شد كه فرموده: اخراج چيزي از آهن از جسد آن حضرت مي شده و ظاهر آن اينست كه خورده ي آهن در جسد مبارك امام (ع) مانده بوده نه اين كه در جنگ كسي تير به بدن اطيب زده باشد و تعبير تير در بعض عبارات از باب مسامحه ي عرفيه است.

اشخاصي كه اين داستان را نقل و مورد استناد خودشان قرار


مي دهند.

أولا: بايد با مدرك متقن صحت وقوع آن را ثابت نمايند چنانچه از فضل خداوندي مدرك قوي آن نقل شد و الا قصه اي كه در افواه مشهور گرديده آن را نتوان دليل اتخاذ نمود و از افواه اخذ كرده و در كتب و تأليفات نقل و درج كرد گرچه از غايت اشتهار در افواه به بعض كتابها وارد شده باشد [2] .


و ثانيا كسي نمي تواند ثابت نمايد خورده ي آهني كه به پاي امام (ع) فرو رفته آن را دشمن در جنگ زده است تا نقضي بر ادعاء شيخ اعظم (ره) بتواند وارد نمايد.

تعجب است محدث نوري (ره) صريح كلام شيخ مفيد (ره) را درباره ي زخم برنداشتن بدن اطهر اميرالمؤمنين سلام الله عليه در مدت عمر مباركش غير از ضربت ابن ملجم مرادي لعنه الله مي خواهد باور ننمايد و چون باور كردنش به وي مشكل گرديده رد كند ولي در قضيه ي مراجعت خاندان رسالت از شام به ظاهر كلام شيخ مفيد (ره) تمسك جسته و مي خواهد قضيه ي اربعين اول را انكار نمايد اگر ظاهر كلام شيخ مفيد (ره) مدرك و حجت و دليل است و عدم نقل او قضيه اي را دليل بر نفي است پس صريح و نص كلام آن بزرگوار در مقام دليل بودن واضح و اولي خواهد بود.


پاورقي

[1] جامع السعادات ج 3 ص 324 ط نجف علامه‏ي محقق نراقي (ره) کاش مدرک فرمايش خود را که فرموده. (و روي انه وقع الخ) نقل مي‏کرد بسيار محتمل است مصدر نقل سيد يزدي (ره) و محقق نراقي (ره) شهرت اين قصه ميان مردم است زيرا هنوز اين قصه در کتب و مصنفاتي که از مصادر است پيدا نشده والله الموفق.

تا اينجا در طبع اول کتاب نگارش يافته و بعدا مدرک بسيارم معتبر به دست آمد و اين قصه را در نظر بسيار مورد اعتماد مي‏سازد و آن نقل کردن آيةالله علامه (ره) در منهاج الکرامة است زيرا آن بزرگوار بدون مدرک صحيح مطلبي را نقل نمي‏فرمايد.

و نقل محقق نراقي (ره) که قضيه در زمان حيات صديقه‏ي طاهره سلام‏الله‏عليها واقع شده معارض با نقل محدث نوري (ره) است که در صفين واقع شده است.

[2] چنانچه بعض قضايا در افواه شهرت پيدا مي‏کند و از منبريها در بالاي منبر براي گرم کردن مجلس با آب و تاب نقل مي‏کنند و پس از مدتي که شهرت به سزا کرد وارد کتابها مي‏نمايند نظير اين قضيه در يکي از کتب ضعيفه که در عصر حاضر تأليف شده ديدم که نوشته: حضرت سجاد عليه‏السلام علي اصغر را در موقع دفن بر روي سينه‏ي حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام گذاشت و آن طور دفن فرمود اولا: جنازه را در قبر در طرف راست مي‏خوابانند که رويش به قبله باشد و مثل حال احتضار نمي‏خوابانند که سينه به طرف آسمان باشد تا جنازه‏ي طفل روي آن گذاشته شود اگر گويد: در مقابل سينه‏ي امام عليه‏السلام در زمين به طرف قبله گذاشت باز حرفي است گرچه مدرک ندارد و مجرد حرف است و ثانيا: از جهت حکم شرعي جنازه‏ي طفل را روي سينه گذاشتن و آن طور دفن کردن چه صورت دارد آيا جايز است؟ آيا مي‏شود آن را نسبت به امام عليه‏السلام داد؟ و نقل اين موضوع يعني گذاشتن جنازه‏ي حضرت علي اصغر عليه‏السلام را روي سينه‏ي مبارک حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام و نسبت آن به بعضي از بزرگان علماء اگر صحت داشته باشد از باب اين است که آن طفل صغير شهيد بس قلب مبارک سيدالشهداء عليه‏السلام را با تير خوردنش سوزانيده مثل اين است که روي سينه‏ي امام عليه‏السلام دفن شده است و علاوه چطور مي‏شود که از بزرگان اگر اين سئوال بشود در جوابش نفرمايد که تمامي شهداء از بني‏هاشم در زير پاي امام (ع) مدفونند حتي علي اصغر و نزديکترين کس از شهداء به آن حضرت فرزندش حضرت علي اکبر (ع) است و بعد از بني‏هاشم سائرين مدفونند و اين مطلب جاي شک نيست.