بازگشت

رد شبهات طرفدار شبهات


كسي كه طرفداري از شبهات كرده و خواسته باز آن شبهات واهيه راه به عنوان دليل بر خود اتخاذ نمايد گفته:

ممكن است عرب عقيل در زمان سيد امين عاملي و اعراب صليب و پيكها در قرون گذشته به مدت هشت روز رفته باشند اما رفتن آنها به طور چاپاري و با قانون بريدي باشد كه آنها هم از نظر شرايط جسمي ورزيده بوده اند و هم از نظر مركب با شتران جماز و يا اسبهاي مخصوص و قاطرهاي دم بريده كه بنا به گفته صبح الاعشي [1] كه ويژه اين عمل بوده مجهز بوده اند ولكن قافله اهل بيت با اين قافله هاي قليل الحجم و كم افراد تفاوتها داشت.

1- كاروان اسراء را يك مشت دختران ضعيف البنيه و امام سجاد (ع) بيمار تشكيل مي داد با سرعت سير سازگار نبودند.

2- و از نظر مراكب و مواشي شتران جماز و اسبان مخصوص چاپار و قاطرهاي بريده دم نداشتند زيرا اين نوع مركبها در هر عصر


انگشت شمار مي شوند و براي سپاه پنج هزار نفري هرگز تهيه نمي شد و اشخاص ورزيده لازم دارد و به گفته ي كامل بهائي مالهاي سواري اهل بيت مراكب خودشان بود و آنها را از كربلاء به كوفه و از كوفه به شام با شتران و اسبان خود بردند زيرا كليه اموال اهل بيت را غارت كرده بودند جز چهارپايان.

در جواب اين طرفدار شبهات گفته مي شود معلوم مي شود تمامي مدارك شما در تأييد شبهات جز استبعاد چيز ديگري در دست نداريد و آنها كه در علم كلام سخن رانده اند گفته اند كه استبعاد دليل نمي شود چون پس از وقوع حادثه ي جانگداز كربلاء و خوف از هيجان مردم مأمورين دولت بني اميه در تلاش بودند كه اسراء خاندان رسالت را هر چه زودتر به شام برسانند و با همان مراكب چاپاري آن زنان و مادران داغديده و اسيران پژمرده را به شام رسانيده اند و لذا بعضي از آنها در بين راه تلف شده و سقط جنين كرده است با اين كه با سرعت سير سازگار نبوده اند ولي ظلم و تعديان بني اميه از آن بالاتر بوده و استبعاد امثال شما اين گونه شبهات پوچ را به بار مي آورد.

شما از كجا تمسك به اين كرده ايد كه همراه اسراء پنج هزار نفر بودند اگر مصدر و مدرك شما نوشته ي روضة الشهداء كاشفي است آن كتاب در مقابل مقاتل معتبره كه در مقام تعارض مقدم است ارزش ندارد و مقاتل معتبره مأمورين همراه اسراء را كمتر نوشته اند.

و علاوه چه مانع دارد كه پنج هزار نفر با سرعت بريد بروند


چنانچه از صاحب قرةالعين ص (38) نقل شد كه مروان عامر ابن ربيعه را با يك صد هزار لشكر از شام براي جنگ با مختار حركت داد و در ظرف ده روز به كوفه رسيدند- حالا ممكن است به ذهن برسد كه آنها مردان سواري جنگي بودند ولي چه استبعاد دارد همان مردان جنگي يك مشت اسيران اشخاص ضعيف البنيه را- به قول طرفدار شبهات همراه خودشان ببرند چون باكي از آزار و اذيت رسانيدن نداشتند آيا همه ي آن لشكر أسبهاي بريده دم داشتند؟

و در اينجا مي خواهم از اين طرفدار سئوال شود شما از كجا فهميده ايد كه دختران اسراء خاندان رسالت ضعيف البنيه بودند و تاب سرعت حركت با بريد نداشتند آيا آنها را به اشخاص ضعيف البنيه ي خودتان قياس كرده ايد؟ زهي تصور باطل زهي خيال محال.

شجاعت و رشادت و قوي البنيه بودن و شهامت خاندان رسالت هاشمي از ذكور و اناث جسما و روحا زبان زد عام و خاص است آنها را به زنان عاجز و آواره ي خودتان قياس ننمائيد و بيماري امام (ع) براي مصلحت وقت در كربلاء بوده معلوم نيست امام (ع) در عرض راه به شام نيز بيمار باشد يا مانند زنان و كودكان به امام (ع) اسم «امام بيمار» بگذاريد و از أدب خارج شده و امام (ع) را تا آخر عمر مباركش بيمار بشماريد.

گذشته از اينها آيا سائق الحاجها كه در زمان أميرالمؤمنين (ع) حجاج را با آن سرعت از عراق به مكه مي بردند چنانچه شرح داده خواهد شد آيا آن حجاج همه شان مردان آزموده و ميان آنها زنان


فرسوده نبودند؟ آن حجاج از مردان لشكري بوده و از اشخاص كشوري نبودند؟ پس چطور با آن سرعت ميان عراق و حجاز را طي مي كردند؟ و أميرالمؤمنين عليه السلام از زحمت انداختن آنها چارپايان را خوشدل نبود و نهي مي فرمود.

و اين كه از لفظ (بريده دم) كه صاحب صبح الاعشي ادعاء كرده و به اشتباه افتاده كه بايد هميشه مركبهاي بريدي دم بريده باشد و اگر دم قاطر بريده نباشد به آنها بريد نمي گويند بسيار خنده آور است زيرا اگر ادعاء صبحي الاعشي صحت داشته باشد و معلوم نيست صحت داشته باشد چنانچه گذشت لازم نگرفته كه بايد هميشه دم آنها را ببرند و شتراني نيز در بريد استعمال مي شده و معمول بوده و شتر از اول چندان دم كه باعث سنگيني شود ندارد به عقيده ي شما بايد دم شتران را نيز بريده باشند تا به آنها «بريد» گويند.

طرفدار شبهات واهيه گفته: (بنا به گفته كامل بهائي مالهاي سواري اهل بيت مراكب خودشان بود و آنها را از كربلاء به كوفه و از كوفه به شام با شتران و اسبان خود بردند زيرا كليه اموال اهل بيت را غارت كرده بودند جز چهارپايان).

از تعبير: «مالهاي سواري... الخ در شگفت شدم [2] و لذا به خود كتاب كامل بهائي رجوع شد عين الفاظش اين است:

«و امام و عورات أهل بيت به چهارپايان خود به شام رفتند زيرا كه مالها را غارت كرده بودند اما چهارپايان بديشان گذارده بودند چون


به يزيد رسيدند مخفر لعين.... الخ ص 291 ج 2 ط- قم سال: 1376 ه ق.

أولا: مدرك صاحب كامل بهائي در ادعاءيش معلوم نيست و از متفردات اوست و قبول آنچه در آن متفرد است مورد شك و تأمل است زيرا ادعاي او ثابت و محقق نيست.

ثانيا: آيا متصور است كه در آن موقع غارت خيام طاهرات و هجوم آن تاراج كنندگان از خدا بي خبران تمامي اموال را غارت كنند ولي چهارپايان را به ايشان بگذارند؟

سيد اعظم سيد بن طاووس (ره) در لهوف مي فرمايد: و تسابق القوم علي نهب بيوت آل الرسول و قرة عين الزهراء البتول حتي جعلوا ينتزعون ملحفة المرأة عن ظهرها ص 83 ط صيدا.

و از كتاب أمالي نقل است از فاطمة بنت (الحسين عليه السلام): دخلت العامة علينا الفسطاط و أنا جارية صغيرة و في رجلي خلخالان من ذهب فجعل رجل يفض الخلخالين.

بعضي از علماء گويد: (و مما يستفاد من الاخبار و كلمات الاخيار ان الكفرة الظلام نهبوا جميع ما في الخيام و ما اشتملن به المخدرات ذوات الاحترام و أخذوا منهن الحلي و الحلل و القناع و اللباس و اللثام).

و از مقتل شيخ محدث كبير شيخ حر عاملي قدس سره نقل است كه فرموده: چون لشكر به قصد غارت رو به خيام حرم آوردند زينب كبري پيغام به پسر سعد داد كه اگر مقصود شما اسباب و اثاث و زيور و لباس ما است بگو اين لشكر عجله نكنند ما خود مي دهيم قبل از آن كه


دست نامحرمان به جانب حرم برادر من دراز شود پس آن مخدره حكم كرد تمام اسباب و اثاث حتي چادر و لباس و زيور و خلخال و گوشواره همه را از خود ريختند خود عليامكرمه زينب يك لباس كهنه پاره پاره كه في الواقع ارذل الثياب بود در بر كرد و همچنين سائر خواتين حتي فاطمه ي نوعروس را گوشواري در گوش يادگار از پدر بود عرض كرد عمه اين يادگار پدر است بيرون نيارم فرمود بياور مخدرات تماما لباسهاي خود را بر روي هم ريختند و خود رفتند در كناري و به دور هم حلقه زدند پس عليامكرمه زينب فرمود حالا هر كه مي خواهد آن اثاث و اسباب دختران علي و فاطمه است لشكر بي رحم گرسنه ريختند يكي چادر برد يكي گوشواره برد يكي خلخال برد يكي معجر برد آن مخدرات از براي پدر و برادر مي گريستند نامردي چشمش به گوشواره ي فاطمه ي نوعروس افتاد پيش آمد گوش آن مخدره را دريد و گوشواره را بيرون آورد).

گر چه اين حرف أخيرش «كه گوشواره ي نوعروس را مردي گوشش را دريد و درآورد» با نقل دو سه سطر قبل كه فاطمه ي نوعروس را گوشواره ي در گوش از پدر يادگار بود زينب كبري امر كرد بيرون آورد نمي سازد ولي اين قدر به انسان اطمئنان حاصل است كه لشكر جرار ابن سعد چيزي در خيام نگذاشته اند بماند.

جائي كه آن ستمگران بي ايمان از هيچ چيز باكي نداشته سراسيمه هجوم به خيام طاهرات آورده اند حتي ملحفه از دوش زنان


خاندان رسالت و مقنعه از سر آنان برداشته اند و گوشواره از گوش دختران و بانوان عصمت بيرون آورده اند و هر چه در خيمه ها بوده به غارت برده اند آيا آن وحشيان بيابان و از خدا بي خبران مراكب و چهارپايان و اشتران و اسبان خاندان را به غارت نبرده و ترحم كرده آنها را غارت نمي كنند؟.

اين ادعاء را مي توان باور كرده قبول نمود؟

بي شك ادعاء صاحب كتاب كامل بهائي از عقل دور و از اعتبار مهجور و هرگز آن را نتوان قبول كرد، و شايد مراكب امام (ع) از بهترين چهارپايان بوده اند و لذا به ايشان گذارده اند كه آنها را زودتر به شام برساند.

و گذشته از اين بر فرض صحت ادعاء صاحب كامل بهائي جاي شك نيست كه مراكب خاندان رسالت در كربلاء و اشتران و اسبان آنها از مراكب آزموده در ميدان كارزار و يكه تاز در رزمگاه بوده اند صاحب اين ادعاء «كه اهل بيت با مراكب خودشان به شام رفته اند» و كلام كامل بهائي را با تغيير و تبديل باور نموده خيال كرده مراكب خاندان از شتران و اسبان متعارفي كه سيدالشهداء (ع) و ياران باوفاي آن حضرت از حجاز سوار آنها شده به كربلاء آمده اند مانند سائر اسباب و لوازم كه با خودشان آورده بودند تماما از شتران و اسبان ممتاز و از اشياء نفيسه و پرقيمت بوده است به آن شخصي كه همراه امام (ع) بود و فرزندش در مرزي گرفتار در دست دشمن شد پنج عدد از لباسهاي گرانبها عطا فرمود كه به فرزندش بدهد و آزاد شود كه هر يك از آن لباسها يك هزار


دينار قيمت داشت (بحار ج 44 ص 394) اشتران و اسبان و مراكب امام (ع) نيز از چهارپايان پرقيمت و ممتاز و آزموده بلكه بهتر از مراكب بريد بوده نه آن طوري كه طرفدار شبهات فهميده و مراكب امام (ع) را از قبيل مركبهاي عادي خيال كرده يا از الاغهاي سواري يا باربري دهاتي تصور نموده و از قاطرهاي از كار افتاده دانسته است كه بسيار تصور بي جا كرده است.

سيدالشهداء (ع) به مسافرت عادي معمولي تشريف نمي برد و به عراق به قصد سياحت نمي رفت و به واقع آن سفر- سفري كه صدايش تا أبد طنين انداز خواهد شد- عالم بود و سرگذشت بانوان حرم خود را در آينده مي دانست و اشتران و اسبان لايق آينده ي آنها تهيه مي فرمود گر چه مكلف به ظاهر در ظاهر حال بود ولي به علم امامت خود نسبت به حال آينده ي مخدرات عصمت اگر عمل مي فرمود مانعي نداشت و مختار بود و با دستگاه و جلال تمام و اشتران و اسبان تربيت شده و مراكب آزموده حركت فرموده بود و در خروج از مدينه بيشتر از يك صد فقط از اشتران بود بر فرض كه با مراكب خودشان به شام رفته باشند و اين قصه صحت داشته باشد چهارپايان شان بدون شك از مراكب عادي نبوده با دستگاه سلطنتي و با شوكت و عظمت براي مصاف با دشمن خونخوار از حجاز حركت به سوي كربلاء شده است. پس توهم اين كه اگر اهل بيت با مراكب خودشان به شام رفته اند لازم گرفته كه زودتر نرفته باشند توهم فاسد و ملازمه در نهايت درجه در معرض منع است.


متوهم در اثبات مرام خود كه اشتران و اسبان اهل بيت مراكب از كار افتاده و فرسوده بوده و آنها را نمي توانست زودتر به شام برساند تمسك به روايت سيد اعظم سيد ابن طاووس قدس سره نموده و گويد:

لقد رأيت في كتاب المصابيح باسناده الي جعفر بن محمد عليهماالسلام قال: قال لي أبي محمد بن علي سألت أبي علي بن الحسين عليه السلام عن حمل يزيد له فقال حملني علي بعير يضلع بغير و طاء و رأس الحسين (ع) علي علم و نسوتنا علي بغال و اكف و الفارطة خلفنا و خولنا بالرماح ان دمعت من أحدنا عين قرع رأسه بالرمح.

ديدم در كتاب مصابيح سند روايت را به حضرت صادق (ع) مي رساند فرمود پدرم محمد بن علي (ع) به من گفت سئوال كردم از پدرم علي بن الحسين (ع) از چگونگي مسافرت كوفه به شام پدرم فرمود مرا بر شتري كه مي لنگيد سوار كردند و سر مطهر پدرم بالاي نيزه بود و بانوان حرم پشت سر من سوار اشتران پالاندار بودند و مأموران عقب و اطراف ما دست به نيزه بودند و هر يكي از ما مي خواست گريه كند سر او را با نيزه مي زدند.

طرفدار شبهات بعد از نقل روايت و ترجمه ي آن نگويد:

از اين روايت معلوم مي شود كه مراكب اهل بيت تندرو نبودند


شتر لنگ پا و قاطر پالاندار تندرو و راه بر نمي شود با اين نوع حيوانات عادي اين راه هاي دور و دراز را در مدت كوتاه نمي شود پيمود.

در جواب وي گفته مي شود:

روايت را نقل كردن سهل بوده و آسان است ولي مطلب را از آن فهميدن دشوار است و اشخاص سطحي را نمي رسد كه درباره ي روايتي اظهار نظر عوامانه نمايند. و با نظر ساده بگذرند. و آخر روايت را حذف كرده و نقل ننمايند.

از خود روايت فهميده مي شود كه اين جريان كه در روايت فرموده راجع به موقع ورود اسراء به شام و بردن آنها نزد يزيد در شهر دمشق كه مرم به تماشا ايستاده و اسراء را در شهر گردانيده و نزد آن طاغيه ي زمان بره اند مي باشد.

عبارت روايت اين است سألت.... عن حمل يزيد له- اين عبارت معنايش اين نيست: (از چگونگي مسافرت كوفه به شام) كه طرفدار شبهات آن طور ترجمه كرده بلكه معنايش اين است: (سئوال كردم از پدرم علي بن الحسين (ع) از حمل كردن يزيد او را) و اين حمل در ورود به شام است موقعي كه آنها را نزد يزيد برده اند زيرا فرموده و سر اطهر پدرم بالاي نيزه بود و بانوان حرم پشت سر من... بودن سر اطهر بالاي نيزه در راهها و بيابانها كه راه طي مي شده نبوده در ورود اسراء به كوفه و دمشق و بعض جاها بوده چون سرهاي شهداء و سر اطهر امام (ع) را در صندوقها گذاشته بودند و با مأمورين بوده و جمعي شايد چهل و پنجاه


نفر باشند مستحفظ ويژه داشته اند چنانچه جمع كثيري از مؤرخين و ارباب كتب مقاتل به اين موضوع تصريح كرده اند اگر عبارات آنها نقل شود كلام به طول مي انجامد معلوم مي شود طرفدار شبهات از اين امر مسلم بي اطلاع است.

و اين كه فرموده سر اطهر بالاي نيزه بوده و آنها را حمل به يزيد مي كرده اند بهتر قرينه است كه در دمشق بوده و امام (ع) را به جهت اهانت بوي به شتري سوار كرده اند كه مي لنگيده خواسته اند به نحو خواري و توهين نزد يزيد ببرند و فرموده: مأموران عقب و اطراف ما دست به نيزه بودند و هر كس از ما مي خواست گريه كند سر او را به نيزه مي زدند. اينها اوضاع و احوال موقع حمل اسراء به يزيد است نه اين كه حالات آنها از كوفه تا به شام است كه طرفدار شبهات خواسته روايت را موافق نظر خود معني كند در صورتي كه در خود روايت قرينه به آنچه گفتيم موجود است و تعجب از اين است كه جملاتي از آخر روايت حذف كرده كه بهتر قرينه و بلكه صريح است كه اين جريان در حين ورود اسراء به دمشق بوده و در كنار دمشق ترتيب مذكور در روايت را داده اند و آنها را وارد دمشق كرده اند در آخر روايت مي فرمايد: تا اين كه وقتي كه داخل شديم به دمشق صيحه كننده صيحه كرد اي اهل شام اينها سباياي أهل بيت...

و طرفدار شبهات راههائي كه بين شام و عراق وجود دارد آنها را سه تا خيال كرده و پس از قرنها راهها را منحصر به آنها كرده و


نقشه هاي خيالي تهيه و شبهات به راه انداخته هيچ كدام آنها دليل نيست چون بسياري از شهرها در زمانهاي سابق راههاي معمولي داشته و بعدا به كلي متروك گرديده و از يادها فراموش و بطاق نسيان گذارده شده است اگر حالا به كسي گفته شود كه ميان تبريز و بغداد در تاريخ هفتصد و ششصد از هجرت آمد و رفت خيلي سهل و نزديك بوده استبعاد مي كند در صورتي كه در آن زمانها خيلي زودتر رفت و آمد بين اين دو شهر بسيار آسان و موجود بوده اگر توضيح داده شود سخن به درازا مي كشد. راه صحرا كه مستقيم ور يك زار و به طول تقريبا 175 فرسخ است ابدا پس از تهيه ي آب و خوراك با آن توصيه هاي يزيد كه هر چه اسراء اهل بيت بخواهند فراهم شود عبور از آن محال را لازم نگرفته است و طول و تفصيل براي راهها در حركت اهل بيت به شام كه فرهاد ميرزا در قمقام و ديگران مثل محدث نوري (ره) و غيره ذكر كرده تماما چنانچه خودشان تصريح كرده اند مأخوذ از مقتل مجعول ابي محنف كه كذب محض است مي باشد يا از مقتل اسفرائني كه در ضعف و مجعول بودن مانند مقتل ابي محنف است به قدر پشيزي به آنها اعتبار قائل نتوان شد تا مصدر نقل شوند و مانند آنهاست كتابهائي كه اشخاص ساده و سطحي تأليف كرده اند و حرفهاي بي مدرك در آنها به قلم آورده اند.


پاورقي

[1] ادعاء صبح الاعشي نسبت به (يزيد) چنانچه در اين کتاب گفته شده حرفي است که تراشيده‏اند معلوم نيست حقيقت داشته باشد و در مقام تعارض نقل صبح‏الاعشي با نقل خليل قدس‏سره که لفظ «بريد» را عربي مي‏داند معلوم است که قول خليل رحمه الله که از ارکان ائمه‏ي لغت و آداب است مقدم است گمان زياد مي‏رود که عجمها قول صبح‏الاعشي را تراشيده باشند چنانچه در جاهاي زيادي اين موضوع را عملي کرده‏اند.

[2] چون تعبير (مال) از حيوانات اصطلاح اهل باديه و بيابان است رجوع شود به المنجد.