بازگشت

تحقيقات در فتواي شريح و ثمرات الانوار خطبي


براي مثال بر اين ادعاي خويشتن اينك قصه ي را مي خواهم در اينجا براي خوانندگان عزيز نگارش دهم: در چندي قبل در اثناي مذاكرات ديني و انتقاداتي كه نسبت به بعضي از امور اجتماعي مي شد در يكي از منبرهاي شبهاي هفته ي مسجد (شعبان) در تبريز بالاي منبر اظهار كردم اگر از آقايان اهل اطلاع و تتبع در موضوع فتوا دادن شريح قاضي بر واجب القتل بودن حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه كه در افواه مشهور و در السنه ي روضه خوانها شهرت تمام دارد مدركي به دست آورده باشند و در كتابي كه مورد اعتماد و مدرك باشد يافته و ديده اند اين جانب را مطلع نمايند كه موجبات تشكر مرا فراهم آورده اند ابدا سراغي از كسي پيدا نشد و تا مدتها اطلاعي از طرف كسي به دست نيامد تعجب آور آنجاست پس از مدتها ديدم شخصي عبارات كتاب ثمرات الانوار تأليف


مرحوم آقا ميرزا محمد خطيبي كه در محله ي كوچه باغ تبريز پيشنمازي مي كرد و در بازار صفي تبريز به شغل بزازي مشغول بود و با اينجانب ارتباط و دوستي داشت و شخصي متدين و باتقوي و ثابت در صداقت بود ولي از روي تحقيق چيزي نمي نوشت و اخيرا سه جلد كتابي كه به نام مذكور تأليف نموده و طبع و منتشر كرده ولي در هر كتاب هر چه ديده و يافته در آن كتابش نقل نموده و آن كتابها را مدرك و مصدر نقل خود قرار داده در پاورقي آن كتاب [1] از كتابي ديگر قضيه ي فتواي شريح


را نقل كرده آن را نوشته پيش بنده آورده كه مدرك آنچه سابقا مي خواستيد پيدا كرده ام بسيار در شگفت شدم و حيرت بر حيرتم افزود گفتم: اي آقاي بااطلاع، بنده مدرك و مصدر اين موضوع را مي خواهم به دست بياورم نه نوشته ي كتابي كه ديروز كسي آن را تأليف كرده كه او را كاملا مي شناسم واندازه معلومات او را مي دانم و مي خواهم كتابي باشد كه از مصادر بشمار آيد نه كتابي كه خودش نمي تواند مدرك واقع شود مگر مصدر نقل خود را روشن نمايد ولي در نظر شما چون در اوراقي ديده ايد كه چاپ شده و به صورت كتابي درآمده بايد اعتماد كرد و آن را مصدر و مستند قرار داد اما در قاموس اهل تحقيق و تتبع و آنهائي كه بدون بررسي و دقت و تنقيب به مطلبي اعتماد نمي كنند اين نوشته ها به درد نمي خورد و بقدر پشيزي ارزش ندارد.



پاورقي

[1] ثمرات الانوار ص 183 -182 ج 3 ط تبريز و کتابي که از آن نقل کرده (مزامير الاولياء) نام دارد و شايد مزامير الاولياء مرحوم حاج سيد محمد باقر موسوي اصفهاني متوفي (1335) ه باشد که در سال (1353) ه. ق در دو مجلد در نجف چاپ شده و در مواعظ و مصائب است و او از کجا نقل کرده؟ بايد مراجعه شود و اصل مدرکش به دست آيد و از نقل کردن قتل مختار شريح قاضي کوفه را که نسبت به مختار داده اندازه‏ي اعتماد بر آن نقل نمايان است زيرا مختار شريح را نکشته است و کلماتي به شريح نسبت داده که آن کلمات از ابن‏عربي مالکي در کتاب العواصم من القواصم نقل شده و او از نواصب است و مخفي نماند که سيد محمد باقر صاحب مزايمر الاولياء ساکن گنجه بوده و تأليفاتش در مواعظ است چون سمت واعظي داشته و او صاحب مرقاة الايقان است که چندان اعتماد را نشايد.

تا اينجا در طبع اول کتاب نگارش يافته بود و بعدا کتاب «مزامير الاولياء» را سيد جليل صديق معظم فاضل آقاي حاج سيد تقي آل‏هاشم پيدا کرده بود پيش اينجانب آورده و کاملا ملاحظه شد کتاب نامبرده براي اهل منبر نوشته شده مؤلف عينا کلمات و تعبيرات منبري خود را به قلم آورده و بر نقليات خود اغلب مدارک و مصدر نقل نمي‏کند و فتواي شريح را که با عبارات تازه و ابدا شباهت به عبارات زمان واقعه‏ي کربلاء ندارد نقل نموده و ابدا مصدر نقل خود را ذکر نکرده است يعني کتاب مزايمر الاولياء نامبرده چنانچه بر اهلش مستور نيست کتابي نيست که مصدر نقل قرار داده و اعتبار و اعتماد بر نقلياتش شود.

و مؤلفش چنانچه گفته شد مرحوم حاج سيد محمد باقر اصفهاني گنجوي مشهور مجتهدزاده است و فتواي شريح را که جعلي بودنش از عبارات آن نمايان است با بعض قصه‏هاي مجعوله در صفحه‏ي 135 ج 1 ط نجف نقل کرده است.

خداوند موفق کند که از مصادر مورد اعتبار و اعتماد فتواي شريح پيدا گردد.

و ناگفته نماند که مرحوم خطيبي نامبرده اصرار به اعتبار عيد نورزو فعلي که مرسوم است داشت در صورتي که نوروزي که حضرت امام صادق سلام‏الله‏عليه به معلي ابن‏خنيس فرموده يا نوروزي که در زمان منصور دوانيقي بوده که امام کاظم سلام‏الله‏عليه فرموده که من همچو عيدي در اسلام نيافتم ربطي به اين نوروز که در اين زمانها متداول شده ندارند اين نوروزي که اول حمل است و برقرار در آن روز کرده‏اند اين نوروز جلالي، ملک شاهي، سلطاني، ملکي نسبت به سلطان جلال‏الدولة ملک شاه سلجوقي مي‏باشد که از سال (471) ه در آن روز تعيين نموده‏اند تعجب از بعضي از بزرگان است که فرموده مشهور در زمان ما نوروز عبارت از اول حمل است و روايت معلي را تطبيق با آن کرده ولي تحقيق نفرموده که از کدام زمان مشهور شده در صورتي که از سال (471) ه. ق به اين طرف مشهور شده است و در زمان امام صادق (ع) معلوم نيست کدام روز بوده رجوع شود درباره‏ي تحقيق اين مطلب به تاريخ ادبيات آقاي جلال‏الدين (هما) ص- 249- ج 2 ط-تبريز سال (1348) ه و تاريخ کامل ابن اثير.

و بعضي که در خصوص نوروز به تأليف پرداخته و از بزرگان به آن تقريظ نوشته به اين مطلب که نگارش يافت متوجه نشده است.