بازگشت

صادق سرمد، شام عاشورا






امشب است آن شب كه عالم غرق شيون مي شود

شيون مرد و زن اندر كوي و برزن مي شود



شام عاشوراست امشب وز قضاي ايزدي

سرنوشت روزگار امشب معين مي شود



حق به ظاهر مي شود محكوم باطل و ز قضا

چند روزي سلطنت بر كام دشمن مي شود



كفر اگر چه پنجه ايمان به عدوان بشكند

دولت ايمان به يمن عدل ايمن مي شود



تيغ ناپاكان كند از تن سر پاكان جدا

همچنان بر نيزه بيني سر كه بي تن مي شود



ليكن از هر قطره خون شهيدان خدا

روي گيتي گر همه صحراست گلشن ميشود



رويد از خون شهيدان شاخه طوباي عدل

وز درخت غصب و عدوان ريشه افكن مي شود



حق نهد بر فرق تاج و باطل افتد از رواج

چون چنين گردد حق از باطل مبين مي شود






آن زمان ديگر نگردد هيچ آزادي اسير

نه اسيري هيچ بي ملجا و مامن مي شود



آن زمان نه هيچ خاين لاف خدمت مي زند

آن زمان نه هيچ پاك، آلوده دامن مي شود



آن زمان عالم شود روشن ز نور معرفت

وز فروغ معدلت آفاق روشن مي شود



آن زمان باقي نماند خاطر افسرده اي

آن زمان آسوده خاطر، خاطر من مي شود