بازگشت

حميد سبزواري، آرزوي كربلا






آرزوي كربلا دارد دلم

يك جهان شور و نوا دارد دلم



هفت وادي گر بود تا كوي دوست

ديده اي راه آشنا دارد دلم



گر چه صد دام است در هر گام من

از قضا پروا كجا دارد دلم؟



تير اگر بارد در اين ره گو ببار

جوشن از حرز ولا دارد دلم



آب حيوان گر به ظلمات اندراست

پرتو صدق و صفا دارد دلم



خار و خارا سد راه وصل نيست

پرنيان در زير پا دارد دلم



غافلي از شور و حال عاشقان

اي كه مي پرسي چه ها دارد دلم



كربلا دارالشفاي عاشق است

رو بدان دارالشفا دارد دلم



مي روم همراه جانبازان عشق

چشم ياري از خدا دارد دلم