بازگشت

سيد مهدي حسيني قمي، روي نيزه ها






عشق تا گل كرد چون خورشيد، روي نيزه ها

شانه هاي آسمان لرزيد، روي نيزه ها



بوي خون پيچيد در پس كوچه هاي آسمان

ابرهاي غصه تا باريد روي نيزه ها



باغي از آتش فراهم بود و، در آشوب خون

شعله هاي داغ مي رقصيد روي نيزه ها



يك طرف فوج ستاره، خسته در شولاي خون

يك طرف انبوهي از خورشيد روي نيزه ها



اين كدامين دست گلچين بود آيا كاين چنين

دسته گلها را يكايك چيد روي نيزه ها



چشمهايي مضطرب مي ديد در بهت عطش

جشمه ي خون خدا جوشيد روي نيزه ها



در ميان پرده هاي خون و در حجم سكوت

بانگ سرخ نينوا پيچيد روي نيزه ها



زخمه زخمه در سكوت و پرده پرده در غروب

آسمان در آسمان خورشيد روي نيزه ها






در طلوع داغ زينب، چشم مبهوت زمان

باغي از گلهاي پرپر ديد روي نيزه ها



در هجوم بادهاي فتنه در طوفان خشم

باغ سرخ كربلا روييد روي نيزه ها