بازگشت

ابوالقاسم حسينجاني، خون خواهي آب






جاده و اسب مهياست بيا تا برويم

كربلا منتظر ماست بيا تا برويم



ايستاده ست به تفسير قيامت، زينب

آن سوي واقعه پيداست بيا تا برويم



خاك در خون خدا مي شكفد، مي بالد

آسمان غرق تماشاست بيا تا برويم



از سراشيبي ترديد اگر برگرديم

عرش زير قدم ماست بيا تا برويم



دست عباس به خونخواهي آب آمده است

آتش معركه برپاست بيا تا برويم



تيغ در معركه مي افتد و بر مي خيزد

رقص شمشير چه زيباست بيا تا برويم



كاش اي كاش كه دنياي عطش مي فهميد

آب مهريه ي زهراست بيا تا برويم



زره از موج بپوشيم و ردا از طوفان

راه ماه از دل درياست بيا تا برويم






چيزي از راه نمانده ست چرا برگرديم؟

آخر راه همين جاست بيا تا برويم



فرصتي هست اگر باز در اين آمد و رفت

در همين امشب و فرداست بيا تا برويم