عباس حداد كاشاني، پيرهن سرخ
گلي كه آمد و چشم دل از چمن پوشيد
شكوفه بود كه از ابتدا كفن پوشيد
بنفشه در بر خياط دهر، رخت سياه
بريد و دوخت از اين ماجرا، به تن پوشيد
مگر چكيده چون خوني ز آسمان، كه به باغ
چو لاله پيرهن سرخ، نسترن پوشيد
ز ابر تيره سپهر برين، لباس كبود
به ماتم گل گلزار، از اين محن پوشيد
عزاي كيست كه در چارمين سپهر مسيح
لباس زد به خم نيل و بر بدن پوشيد
علي اكبر خورشيدي چهره، عارض خويش
چو مه ز هاله ي زلف شكن شكن پوشيد
زمانه اطلس شبرنگ در عزاي حسين
ز دست چرخ گرفت و به خويشتن پوشيد
به عزم رزم، حسين عزيز مي دانست
كه زير جامه يكي كهنه پيرهن پوشيد
گرفت تيغ و طلب كرد ذوالجناح و ز شوق
سلاح جنگ، عديل ابوالحسن پوشيد
سخن به سوگ نشست و قلم ز من «حداد»
گرفت كسوت غم، بر تن سخن پوشيد