بازگشت

خسرو قاسميان «حامد»، اضطراب عاشورا






زمانه داشت به دل اضطراب عاشورا

شكست خواب زمين در شتاب عاشورا



شفق دميد و گريبان صبحدم زد چاك

شكفت در دل خون، آفتاب عاشورا



غبار حادثه پيچيد در هواي خطر

گرفت دامن پر پيچ و تاب عاشورا



در آن ديار كه طوفان فتنه برمي خواست

به خون نشست گل انقلاب عاشورا



فغان كه لرزه در اركان آسمان افكند

صداي العطش و آب آب عاشورا



هنوز لاله ي دل بوي سوختن دارد

ز داغ تشنه لب دل كباب عاشورا



درون پرده ي غم داشت ناله ي جان سوز

به تير حادثه قلب رباب عاشورا



به شوق شاهد فردا شهيد حجله ي عشق

گرفت در كف هستي خضاب عاشورا






گرفت رنگ ابد در نگارخانه ي غيب

شكوه نقش شهيدان به قاب عاشورا



به ياد ساقي لب تشنه جوش خون دارد

درون ساغر دلها شراب عاشورا



در اين معامله تدبير عشق مي خندد

به عقل مات شده در حساب عاشورا



صداي شيهه ي اسبان بي سوار آيد

كجاست آن كه بگيرد ركاب عاشورا



به رنگ حادثه بنوشت خامه ي «حامد»

چكامه هاي بلند كتاب عاشورا