بازگشت

جيحون يزدي، داغ شش برادر






اي فلك تو با نيكان دايم از چه اي بدخواه

عترت نبي و آنگه مجلس عبيدالله؟



مجلسي كه اطرافش بسته ره ز نامحرم

اهل بيت پيغمبر چون در او گشايد راه؟



كودكان بي ياور، مادران بي فرزند

بسته كس به غل اي داد، خسته كس به ني اي آه



زخم قوم پر نيرنگ، بر لب حسين از سنگ

غرق خون شوي اي مهر، سرنگون شوي اي ماه



از تو حضرت سجاد، آن قدر به رنج افتاد

كز نشست او مي داشت زاده ي زياد اكراه



بلكه چون سخن فرمود، لب به كشتنش بگشود

و ز زنان بي كس خاست الحذار و واغوثاه



زينبي كه در يك روز داغ شش برادر ديد

مي بري اسيرش باز نزد دشمني جانكاه؟



از اسيرش اش بگذر، بر غريبي اش منگر

حكم قتلش از وي چيست؟ لا اله الا الله!



از مرا ثيت «جيحون»! شد دل ملايك خون

طبع تو بلند اما، زين فسانه كن كوتاه