بازگشت

تحولات قبر


در حديث زائده از امام سجاد «عليه السلام» معروف است كه پس از دفن همان


مرقومه كه آن حضرت نوشت: «هذا قبر الحسين «عليه السلام»... الخ» بوده و مدتها بدون ساختمان و بنا بود، تا آن كه زائرين علامتها نصب كردند و بناء مختصري گذاشتند.

و در بعضي روايات دارد كه مختار بن ابي عبيده، اول كسي بود كه قبه بنا كرد.و برخي مي نويسند: چون جمعيتي آشكار او پنهان زيارت مي رفتند و معجزاتي مشاهده مي شد، مردم متوجه قبر حسين «عليه السلام» شدند، و بنائي بر قبر گذاردند.

در كتاب «اصل نوادر» علي بن اسباط كه از اصحاب ابي عبدالله الصادق «عليه السلام» است، ديدم كه در همان سال 61 شهادت ابي عبدالله الحسين الشهيد روحي فداه، زنان بسياري متجاوز از صد هزار (100000) نفر زن عقيم، قصد زيارت قبر مطهر نمودند، و تمامي آنها پس از زيارت قبر مطهر، آبستن شدند و بچه آوردند، و از اين اخبار معلوم مي شود در زمان بني اميه بنائي بر قبر مقدس حضرت حسيني گذاشتند، و روايات هم تأييد مي كند.

سيد ابن طاووس در «اقبال» از حسين بن ابي حمزه روايت مي كند كه گفت: در آخر زمان بني اميه اراده ي زيارت قبر حسين «عليه السلام» كردم و تا به غاضريه رسيدم، ديدم مردم دسته دسته غسل مي كنند و ارده ي قبر دارند، و درب حائر كه مي رسيدند جوان زيبائي بلند بالا جميل الوجه، طيب الريح، شديد بياض الثياب ايستاده، و فرمود: منصرف شويد برگرديد به طرف شط فرات، دو مرتبه، مرتبه ي سوم علت را پرسيدم، فرمود: فجر كه طالع مي شود در آب فرات غسل كنيد و داخل شويد. چون چنين كرديم و به درب رسيديم كسي را نديديم. و اين روايت مي رساند كه قبر امام «عليه السلام» در آن زمان قبه و بارگاه داشته.

سيد جليل محمد بن ابي طالب در كتاب «تسلية المجالس» و «زينت المجالس» مي نويسد: مسجد در آنجا بناء شده بود كه حتي بعد از بني اميه هم خراب نشد، و آن مسجد بود تا زمان هارون الرشيد كه درخت سدره را بريد و مسجد و قبه را خراب كرد


و گمان بر اين است كه مسجد را بني اميه پس از دفن شهدا بنا كردند.

دليل ديگر ابن قولويه در «كامل الزياره» از حديث جابر جعفي نقل مي كند:

از اباعبدالله الصادق «عليه السلام» در سال 127 (شش سال قبل از انقضاء دولت بني اميه) منقول است كه حضرت فرمود: موقعي كه وارد شدي، بر درب شرقي توقف كن و بگو... الخ، اين دليل روشن است مسلم كه قبر سايبان و قبه و ابواب متعدد داشته و نيز مي فرمايد:

ثم تخرج من سقيفة و تقف بحذاء قبور الشهداء... الخ.

از آنجا خارج شو و مقابل قبور شهدا بايست و زيارت كن.

از اينجا معلوم مي شود كه قبور شهدا آن روز بيرون از قبه بوده است كه سايبان داشته است.

وفات ابوحمزه در زمان خلافت منصور دانيقي بوده، و معاصر حضرت صادق «عليه السلام» در سال 148 بوده، درست 15 سال بعد از انقراض سلطنت بني اميه مي شود، و نيز سيد شريف فخار بن سعد و محمد بن مشهدي در «مزار كبير» حديث جمال صفوان مي فرمايد: از حضرت صادق «عليه السلام» كه فرمود: نزديك قبر حسين «عليه السلام» كه مي رسي در خارج از قبر بايست و اجازه بگير، و پاي راست را در حين ورود به درب قبه پيش گذار. و در اين خبر زيارت وارث را نقل مي فرمايد.

مجلسي در مزار بحار و كفعمي در «بلد الامين» از حضرت صادق «عليه السلام» روايت مي كنند كه حضرت فرمود: موقعي كه به فرات رسيدي غسل كن، و درب قبه كه مي رسي 34 مرتبه تكبير بگو... الخ. و نيز ابن قولويه از ابي حمزه ي ثمالي به اسناد معنعن نقل مي كند از حضرت صادق «عليه السلام» كه فرمود: موقعي كه اراده ي زيارت قبر عباس بن علي را مي كني در كنار شط فرات درب در بايست و بگو:

سلام الله و ملائكته، الي أن قال: ثم ادخل فانكبت علي القبر و قل: السلام


عليك أيها العبد الصالح... ألخ.

و اينها همه دليل بر آن است كه در زمان حضرت صادق «عليه السلام» بنا و آباداني داشته است.

شيخ مفيد در «مزار» در روايت صفوان بن مهران روايت مي كند كه در حين ورود درب حرم بگو، و پس از آن به درب باب القبله كه مي رسي، نزديك سر مبارك بايست و بگو و پائين پا زيارت علي بن الحسين «عليه السلام» را تا آخر خبر.

ثم توجه الي الشهداء ثم امشي حتي تأتي مشهد العباس بن علي فاذا أتيته فقف علي باب السقيفة فقل: السلام... الخ.

ولي مشهد ابي عبدالله الحسين «عليه السلام» تا زمان هارون آبادان بوده، و او خراب كرد قبر ابي عبدالله را، چنان چه شيخ طوسي در «امالي» به اسناد مسلسل روايت مي كند كه هارون الرشيد قبر حسين «عليه السلام» را خراب كرد.

يحيي بن مغيره مي گويد: نزد جرير بن عبدالحميد بودم كه مردي از عراق آمد و جرير از اخبار عراق سؤال كرد، گفت: هارون الرشيد را ترك گفتم كه درخت سدره را قطع كرد و قبر حسين «عليه السلام» را خراب كرد.

آن گاه جرير دست بر دست زد و گفت:

الله أكبر! جاءنا فيه حديث عن رسول الله «صلي الله عليه و آله و سلم» انه قال: لعن الله قاطع السدرة، ثلاثا.

گفت: حديثي از پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» وارد است كه سه مرتبه فرمود: خدا لعنت كند قطع كننده ي درخت سدره را.

مأمون الرشيد جبران كردار پدر كرد و قبر را ساخت و مسجدي بنا نهاد، و آباد بود تا متوكل ملعون آب بست و خراب كرد، آن گاه بعد از مردن متوكل، منتصر بنا به آبادان كردن و بناي مشهدين گذاشت، مشهد حضرت اميرالمؤمنين كه هارون بنا كرده


تكميل، و مشهد حضرت حسين را روي بناي مأمون بنا نموده، و بناي مأمون بود تا زمان عضدالدوله ي ديلمي تا او آبادي كاملي بنا نهاد (به نقل خوارزمي در كتاب مقتل الحسين).

مجلسي در «بحار» مي نويسد كه: منتصر بعد از پدر، ساختمان نمود و ميله هائي بر مرقد مانند ضريح براي جلب خاطر علويين نهاد، و متوكل در سال 248 بمرد و منتصر به سلطنت و خلافت رسيد.

سيد ابن طاووس در كتاب «امان الاخطار» از ابن داود روايت مي كند كه: در سال 273 در ذي الحجه قبر را براي ساختن، خراب نمودند.

ابن اثير مي نويسد: متوكل امر كرد تمام خانه هاي دور قبر را خراب كردند و مردم را هم از آمدن منع كرد و سخت گرفت بر مردم، و آب بست بر قبر، و اعلان كرد هر كس به زيارت حسين برود او را حبس مي كنم و مي كشم، و اين واقعه در سال 236 بوده.

در تاريخ كبير طبري و ابوالفداء نيز همين طور روايت مي كند.

شيخ طوسي روايت مي كند كه در سال 237 يك سال بعد از آن همه اذيت و آزاري كه نمودند، گروه انبوهي جمع شدند بر گرد قبر حسين «عليه السلام» و مرثيه مي خواندند و مي گفتند: اگر متوكل ما را قطعه قطعه كند، دست از زيارت قبر حسين برنخواهيم داشت.

متوكل چاره اي نديد جز آن كه آنها را به خود بازگذارد و قشون خود را از طرف كوفه برگرداند.

متوكل باز در مقام جلوگيري بوده، و در سال 247 ده سال بعد، جمعيت مهمي جمع شد كه متوكل را پشيمان كرد و همان سال بمرد.

منتصر به عكس پدر به مردم اعلان عمومي داده و مردم را دعوت به زيارت قبر


حسين «عليه السلام» كرد، و در عصر او حيوانات درنده مي آمدند به نزديك قبر و هيچ به زوار اذيتي نمي كردند.

در زمان معتضد عباسي، محمد بن زيد داعي پادشاه طبرستان بناي مهمي نهاد و ابتداي خلافت معتضد 279 بوده تا 298، و عمارت محمد بن زيد در اين ده سال واقع شده است، پس از آن عضدالدوله ي ديلمي داخل بغداد شد در سال 367 و مشهدين را عمارت عالي بنا نهاد و نهايت تعظيم را كرد و موقوفات مهمي معين نموده، و در شوال 372 فوت نمود.

و پس از 5 / 5 سال سلطنت در سن 47 سالگي در نجف دفن شد، در سال 407 در 14 ربيع مشهد حسيني آتش گرفت، بنابر تاريخ شيخ مفيد قدس سره؛ ولي معلوم نيست عمارت عضدالدوله تمام سوخت يا از آن چيزي باقيمانده؛ و يك خزينه ي بسيار مهم گرانبها داشته، كه مسترشد بن مستظهر مستخلف در سال 511 آن را برد (خلافت مسترشد 7 سال بود).

ابن شهرآشوب مي نويسد: مسترشد گفت: اين قبر احتياج به چنين خزينه ندارد، و خزينه را برد ميان قشونش تقسيم نمود، و چون خزينه را برد او را با پسرش راشد كشتند.

ابن بطوطه در سال 727 به كربلا رفتند مي نويسد: كربلا شهري كوچك است، بين نخلستانها واقع شده، و مدرسه ي بزرگي در آنجا بوده كه زوار را اطعام و اكرام مي نمودند؛ و شرح مفصلي مي نويسد از درهاي نقره و قناديل طلا و پرده هاي ابريشمين و اهميت ساختمان.

اينك تاريخ بالاي محراب مسجد بالاي سر در سال 767 مي باشد و ابن بطوطه قبل از اين ساختمان كربلا رفته و مسجد را ديده، و از اين اخبار چنين مستفاد مي شده كه بارگاه حضرت حسين هفت مرتبه بنا شده، غير از عمارت موجود.