بازگشت

قبر حسين


از مفاد اخبار چنين بر مي آيد كه عمارت زمان بني اميه را هارون الرشيد ويران كرد، و نزديكي آن، درخت كناري (سدر) بود كه به امر رشيد قطع گرديد و قبر را هم خراب كردد، اما از نظر تاريخ چه شگفت آور است، چه هارون قبه و بارگاه براي قبر حضرت اميرالمؤمنين «عليه السلام» بنا كرد و چگونه و به چه منظور قبر حسين را خراب كرده، معلوم نيست، و در اين كه درخت كنار به امر او قطع شد آن هم مورد شك و ترديد نيست.

و پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» هم در روايتي قطع كننده ي درخت سدره را لعنت فرموده است، شايد به سعايت دشمنان خراب كرده، و يا قصد ساختن داشته؛ در هر


حال فرزندش مأمون قبر حضرت حسين «عليه السلام» را ساخته، و قبه و بارگاه بنا نهاده، و به زائرين هم احترام مي نموده است، و آن بنا تا زمان متوكل عباسي همچنان بوده است، ولي آن بد نفس كه دشمني با آل علي را در نهايت قوت در دل مي پروراند امر به انهدام و خرابي كرد، و از زائرين آن مرقد شريف، سخت جلوگيري نمود. و امر كرد آب به قبر بستند و زمين را شخم زدند تا به كلي صورت قبر نداشته باشد، اما شگفت آور بود كه اولا با اينكه صحن كنوني كه در وسط آن مرقد شريف حسيني است در زمين پستي واقع شده كه از طرف هفت درب كنوني آن چند متر پست تر و عميق تر مي باشد، و برخي گويند به همين جهت حاير گفتند، با اين وصف آب در همين حد ايستاد و ديگر پيش نرفت، و ثانيا اين قطعه زمين كه به تحقيق قطعه اي از بهشت است زمين زراعتي نمي شد زيرا پست و بلند بسيار داشت.

باري به نقل مورخين بزرگ آب آن زمين را فرانگرفت، و آن قسمتي كه آب فرانگرفت حائر گويند. و شيخ طوسي در «امالي» مي فرمايد: متوكل عباسي بيشتر بر بغض و كينه اش افزود و شنيد مردم سواد در زمين نينوا جمع مي شوند و گروه انبوهي به زيارت قبر حسين مي روند، يكي از افسران جلاد خود را با سپاهي بسيار به كربلا فرستاد تا قبر را خراب كنند و آثاري باقي نگذارند. چون او رسيد و خواست به فرمان عمل نمايد، مردم سواد كه از جهت شماره بر لشكر او چندان برابر افزون بودند، بر او شوريدند و گفتند: اگر همه ي ما را به قتل برساني باز باقيمانده ي ما از زيارت قبر حسين «عليه السلام» خودداري نخواهند كرد! و آن افسر ناچار به دربار خلافت متوكل عباسي گزارش داد و او امر نمود از انجام امر خودداري نمايد، او هم از كربلا به كوفه و از آنجا به بغداد و سامره رفت، و تا سال 257 كار بدين منوال بود.

متوكل آتش حقد و حسدش بار ديگر در كانون سينه مشتعل گرديد، بر آن شد كه يكي از سرداران قهار خود را با سپاهي گران به آن ناحيه بفرستد تا نه تنها قبر را به كلي


ويران نمايد بلكه تمامي آن نواحي را به زمين زراعتي تبديل نمايد و به كلي قبر و مسجد و تمام ابنيه و ساختمان را ويران كند و مردم آن سرزمين را با نهايت زجر و شكنجه معدوم و مقتول نمايد تا نامي از آنجا نماند. از اين رو يكي از سردارانش را كه معروف به ديزج (ديزه) بود مأمور اين كار كرده، در اول امر لشكريان از اين كار خودداري نمودند تا فرمانده ي خود كلنگ به دست گرفت و شروع نمود، تابعين او همكاري نموده، قبر او را ويران نمودند.

اين عمل ننگي بزرگ در صفحات تاريخ خلافت متوكل باقي نهاد و مردم را بر آن داشت كه علنا و شفاها و كتبا او را دشنام دهند، و طعن به نام او بر در و ديوار بغداد نوشتند، و قصايد و اشعاري بسيار در هجو او و بني العباس ساختند و منتشر نمودند، از آن جمله است:



فالله ان كانت أمية قد أتت

قتل ابن بنت نبيها مظلوما



فلقد أتاه بنوأبيه بمثله

هذا لعمرك قبره مهدوما



أسفوا علي أن لا يكونوا شاركوا

في قتله فتتبعوه رميما



باري در زمان متوكل، كسي را جرئت زيارت قبر حسين «عليه السلام» نبود، مگر با تقبل هزار گونه شكنجه و عذاب و يا تن به مرگ دادن، و قبر هم آثاري نداشت اما حريم يا حاير كه آب پيش نرفته بود، پديدار شد.

چون متوكل به قتل رسيد، در سال 236 - 7 پسرش المنتصر مانند مأمون پس از رشيد به آل علي بر خلاف پدر، نهايت عزت و احترام را مبذول داشت. و علاوه بر آن كه اعلان آزادي داد، مردم را به زيارت قبر حسين «عليه السلام» تشويق و ترغيب مي نمود، و ساختمان مفصلي نيكوتر از اول بنا نهاد داراي قبه و بارگاه و مسجد و صحن، و دربان و خادم بر آن مقرر داشت.

اين بنا بود تا در سال 289 - 279 كه پادشاه طبرستان بنا و تعمير و توسعه داد، و


از آن پس، آل بويه بودند كه شيعي مذهب و در آبادي و تزيين اين اماكن جديت كامل داشتند مخصوصا عضدالدوله ديلمي كه بنا و تعميراتي بسيار نموده است.

و پس از او حسن بن مفضل بن سفيان را مهرمزي ملقب به ابي محمد كه وزير سلطان الدوله بويهي بود تعميراتي در آنجا كرده، و مخصوصا براي صحن و حائر ديواري ساخته است.

ابن بطوطه سياح معروف قرن هشتم كه از شمال افريقا سياحت خود را شروع كرده، و پس از تشرف به مكه به عراق و ايران و هند و جزاير شرقي هند تا پكن رفته است، و از راه ايران قسمتي از جنوب روسيه و سواحل شمالي بحر اسود را سياحت كرده، و از آنجا به قسطنطنيه رفته و سودان و زنگبار را ديده است، او در كربلا از مشاهدات خود در سال 727 مي نويسد:

بعد به شهر كربلا كه مرقد حسين بن علي «عليه السلام» در آن است مسافرت كرديم، اين شهر يك شهر كوچكي است كه باغها و مزارع و نخلستان هاي بسيار اطراف آن را فراگرفته، و رود فرات آنها را مشروب مي سازد، اما روضه و مرقد مقدس در وسط اين شهر است و اطراف آن يك مدرسه ي بزرگ و زاويه ي نيكوئي ساخته شده، و در آنجا به هر صادر و وارد غذا مي دهند، و بر در روضه ي مقدس يك عده دربان و محافظ هست كه كسي بدون اجازه ي آنها وارد نمي شود. و هر كس وارد آن روضه شود، اول آستان را كه از نقره خالص است مي بوسد. و بر فراز ضريح و مرقد مطهر قنديلهاي طلا و نقره آويخته شده، و بر درهاي مرقد و حرم پرده هاي ابريشمي و پارچه هاي قيمتي آويخته است.

از وصفي كه ابن بطوطه مي نمايد معلوم مي شود:

اولا: آن روز نهر حسيني نزديك نشده بود، زيرا مجراي فرات تا كربلا چند فرسخ است، و نهر حسيني كه از آن منشعب شده امروز باغها و مزارع و نخلستان هاي كربلا را


مشروب مي نمايد.

و ثانيا: مدرسه اي بود و زاويه كه فعلا دو درب در آن است، دري به سوي بازار و دري به سوي خيابان مي رود. از قراري كه نگارنده تحقيق نموده، اينجا همان مهمانخانه ي حسيني است كه براي زوار ساخته شده، و هر زائر وارد مي شد، مهمان بود تا بيرون برود، و فعلا در فلكه افتاده.

مهمانخانه و دارالشفاي حسيني هر دو متصل بود، و مخارج آن در اين مهمانخانه كه در ساير تواريخ هم نامي از آن در ميان است از موقوفات املاك شخصي ابي عبدالله يا املاك قديمي و وقفي بر اين مهمانخانه كه از آثار پادشاهان ديالمه باقي است پرداخت مي شود.

و پس از مدتي كه آفات حوادث بر آن دست يافته، و مهمانخانه از بين رفته و صورت مسجد در آمده كه هم اكنون پايه ي مناره هاي مسجد پديدار است، و نگارنده خود مشاهده نموده است، و گويا همان مسجد سنيهاي معروف بود كه اينك قسمتي از آن داخل خيابان، و قسمتي سر سراي صحن، و قسمتي مسجد است كه در اين سال (1363) كه نگارنده ي اين كتاب مشرف بود، ساختمان آن تكميل گرديد.

ثالثا: آن ضريح نقره و قنديلهاي طلا اينك به صورت ديگري در آمده، زيرا ضريح چندين دفعه از آن به بعد عوض شده، تا اين ضريح كنوني. و چون برق پيدا شد، قناديل طلا هم دز خزينه ضبط گرديد، و در فتنه ي وهابيها در سال 1216 به غارت بردند. و به اضافه، عمارت و بارگاه هم عوض شده، زيرا چهل سال بعد، يعني در سال 767 اين عمارت كنوني را سلطان اويس ايلكاني ساخته است.

در «المآثر و الآثار» و «احسن الوديعه» مي نويسد:

در ذيل ترجمه ي شيخ عبدالحسين تهراني متوفي سال 1286 كه او وصي اميركبير ميرزا تقي خان بود، و در دربار ناصرالدين شاه مقامي ارجمند داشت، و مورد احترام


وزراء قاجاريه بود و در سال 1274 كه به كربلا آمده، براي تعمير صحن مطهر مجاورت گزيد و تذهيب جديد قبه ي مبارك و بناي صحن و كاشي ايوان و حجره ها و توسعه ي صحن شريف از سمت بالاي سر مقدس به مباشرت شخص او بوده است، و پس از چندي به جهت تذهيب قبه ي عسكريين به سر من رأي رفت، بعد از اتمام و انجام در كاظمين مريض شده وفات يافت، و قبرش در كربلا در حجره اي متصل به درب سلطاني است، و جميع كتب خود را بر طلاب وقف كرد.