بازگشت

كشتن ضاربين امام


آن گاه پيرزني آمد خبر آورد كه حارث بن بشير و قاسم بن جارود و حارث بن نوفل از كشندگان امام حسين «عليه السلام» در خانه ي او پنهان شده اند و پولي به او داده اند كه توشه ي سفر براي آنها تهيه كند، فرار نمايند. ابوعمره حاجب با پنجاه سوار و بسياري از مردم به سر وقت آنها رفتند و ديگر معمول شده بود، هر وقت ابوعمره به طرفي حركت مي كرد مي دانستند قاتلي پيدا شده. گروهي از مردم براي تماشا و حمايت به دنبال او مي رفتند، و به قدري اين عمل شدت و شهرت يافت كه جزو ضرب المثل هاي معروف عرب شد. هر خانه كه صاحبش كشته شده يا اسير شده و اموالش به غارت رفته يا بنيانش خراب شده بود، مي گفتند: أدخلها أبوعمرة؟ زيرا ابوعمره نسبت به قتله ي كربلا


همين معامله را مي كرد تا معارضه به مثل كرده باشد. باري حارثها را آوردند، قاسم بن جارود در كربلا نبود ولي با مختار به مبارزه برخاسته و جنگيده بود، و لذا قاسم را عفو كرد ولي حارث بن بشير را كشت، و حارث بن نوفل كه تازيانه بر روي حضرت صديقه ي صغري، زينب كبري عليهاالسلام زده بود، او را دراز كردند و هزار تازيانه بر بدن او زدند. در بين ضربات امان خواست، مختار گفت: خدا به من امان ندهد اگر تو را امان دهم، و در همان صحنه سرش را بريدند.