بازگشت

حمله ي نيروي موصل به كوفه ؛ خروج ابن زياد براي دستگيري مختار


از طرفي عبدالملك بن مروان كه به خلافت نشست، عبيدالله بن زياد را با هشتاد هزار (80000) نفر براي سركوبي مختار و تسخير عراق مأمور كرد. اين همان ابن زياد است كه حاكم بصره بود و به كوفه مأموريت يافت و كار حسين را آن طور در ظاهر به نفع يزيد خاتمه داد. ابن زياد حاكم موصل گرديد، و به فرمان عبدالملك در حوالي نصيبين پرچم استقلال برافراشت تا حمله به كوفه كند. مختار يزيد بن انس اسدي را با عامر بن ربيعه با 30000 مرد جنگي به استقبال ابن زياد فرستاد، و سه هزار جنگجوي ديگر در پنج فرسخي موصل گماشت. تلاقي دو نيروي كوفي و شامي حاصل شد، يزيد بن انس با آن كه كسالت داشت، بر خري مصري سوار شد و سپاه خود را منظم كرد گفت: اگر من كشته شدم، ورقاء بن غارب امير لشكر باشد، اگر او كشته شد عبدالله بن صخرة الغنوي سردار سپاه باشد، اگر او كشته شد شوذب بن ابي شعر نخعي پيشوايي كند، آن گاه از مركب فرود آمد و سپاه را فرمان حمله داد.

ابراهيم جاسوساني در ميان لشكر شام فرستاد، عامر خواست آنها را بكشد، طايفه ي او كه ازدي بودند نگذاشتند و آنها را حبس كردند، شبانه خود ابراهيم براي نجات جاسوسان به لشكرگاه شامي رفت و او را نشناختند اما دستگير كردند، ابراهيم تا صبح به نماز و تلاوت قرآن اشتغال يافت، مستحفظ او عقيده بر حق بودن عقايد شيعه يافت و او را آزاد كرد. صبح عامر گفت: اسير را بياور، جواب داد: فرار كرده، ابراهيم شتابان خود را به لشكر كوفه رسانيد، عامر شخصا سوار اسب شد، او را تعقيب كرد. ابراهيم ديد سواري مي آيد او را شناخت، رفت بالاي درخت، عامر رسيد پياده شد استراحت كند تا لشكريانش برسند. ابراهيم مانند اجعل معلقي از بالاي درخت فرود آمد


و بر او حمله كرد، گفت: تو كيستي كه نشناخته به من حمله مي كني؟ جواب داد: من آن كسم كه ديشب در توقيف تو بودم، ابراهيم سر او را بريد و سوار اسب شد و به طرف كوفه تاخت. لشكريانش هم به سبب گرمي هوا پراكنده شدند و از تشنگي و گرسنگي همه مردند.

جنگ بين سپاه كوفي و شامي مغلوبه گرديد و پس از مدتي به نفع و پيروزي مختار تمام شد، 300 نفر اسير گرفتند، بسياري كشته شدند و گروهي متواري و فراري گرديدند، اسرا را نزد فرمانده بردند، گفت: همه را گردن بزنيد و خودش هم همان شب از شدت مرض درگذشت. ورقاء مراجعت كرد و با پرچم پيروزي به دارالاماره ي مختار برگشتند.