بازگشت

نجات مختار از حبس


صفيه خواهر مختار زن عبدالله بن عمر بود، از حبس برادرش اطلاع يافت، به شوهرش ابن عمر گفت: به يزيد نامه اي بنويس تا فرمان آزادي مختار را به ابن زياد صادر كند. چون نامه ي عبدالله بن عمر به يزيد بن معاويه رسيد، قاصدي براي ابن زياد فرستاد كه مختار را آزاد كن. به احترام نامه ي عبدالله بن عمر مختار آزاد شد، اما در كوفه نماند، از زندان بيرون آمده يكسره به حجاز رفت. در خلال همين مدت خبر شهادت حسين «عليه السلام» را شنيد، با آن حب رياست و جنگجوئي خانوادگي در انديشه فرورفت كه بايد قيام كند و خون شهداي كربلا را مطالبه نمايد.

شبي به نقل «روضة الصفا» روايت كرده كه: مختار در اين فكر بود كه مردي در لباس مسافر بر اطاق او وارد شد گفت: السلام عليك يا ولي الله؛ و نامه ي سر به مهر از


جيب خود بيرون آورده به دست مختار داد و گفت: اين امانتي است از حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب «عليه السلام» كه به من سپرده و فرموده: به مختار تسليم كن، و تو را مي جستم اينجا يافتم، مختار با حالي بشاش گفت: تو را به پروردگاري كه جز او خداي ديگري نيست سوگند مي دهم آيا راستي اين نامه ي اميرالمؤمنين است و تو قاصد او هستي؟! آن شخص بر صدق سخن خويش قسم خورد كه واقع مطلب همين است كه گفتم، مختار مهر از نامه برداشت و گوئي اين سخن مي خواند:



اين خط شريف از آن بنان است

وين نقل حديث از آن دهان است



اين بوي عبير آشنائي

از ساحت يار مهربان است



مهر از سر نامه برگرفتم

گوئي كه سر گلابدان است



قاصد مگر آهوي ختن بود

كش نافه ي مشك در ميان است



اين خود چه عبارت لطيف است

وين خود چه كفايت بنان است



معلوم شد اين حديث شيرين

كز منطق آن شكر فشان است



اين خط به زمين نشايد انداخت

كز جانب ماه آسمان است [1] .



ديد نوشته اند: بسم الله الرحمن الرحيم و السلام عليك، اما بدان اي مختار پس از سي سال كه در باديه ي ضلالت سير كردي، خداوند جل شأنه ياد اهل بيت را در دل تو خواهد افكند كه خون ما را از اصحاب بغي و طغيان بگيري! بايد كه دل مطمئن داري و دغدغه و تشويش به خود راه ندهي كه موفق خواهي شد.

مختار نامه را بوسيد و از فرط مسرت در انديشه ي بيشتري فرورفت، و خاطرش مطمئن شد كه بايد مساعي بيشتري در اين راه مبذول دارد. ابوالمؤيد خوارزمي مي نويسد: مختار موفق شد و تعداد كشته شدگان به دست او بالغ بر 48564 نفر رسيد.


مختار در مدتي كه حجاز بود، يك سال در ميان قبيله ي خود به سر برد، و زماني ملازمت عبدالله بن زبير كه داعيه ي خلافت داشت نمود.


پاورقي

[1] ديوان سعدي.