بازگشت

توابين






ديدي كه خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند



گفته شد كه معاويه در نيمه ي رجب سال شصت درگذشت و يزيد به خلافت نشست، در سال اول امام حسين را كشت، در سال دوم مدينه را سه روز قتل عام كرد، در سال سوم خواست مكه را ويران كند، در همين اثنا درگذشت. 4 ربيع الاول سال 64 معاويه پسر يزيد به خلافت انتخاب شد، و مردم شام با او بيعت كردند، ولي پس از چند روز كه بر مسند خلافت نشست، مردم را دعوت كرد و پس از حمد و ثناي مفصل چنين گفت:

مرا صلاحيت خلافت نيست، از عهده ي تعهد اين امر برنمي آيم! خواستم به سنت ابوبكر بگويم ديگري را براي خلافت تعيين كنيد، و به سنت عمر شش نفر را براي شوراي خلافت انتخاب نمايم، ولي چون شايسته اي را نمي شناسم اي مردم كار شما را به خود شما وا مي گذارم، تا هر كسي را بخواهيد بر مسند خلافت و حكومت نشانيد.

گفتند: هر كسي را تو معين كني قبول مي كنيم، گفت: شايسته تر از همه، علي بن


الحسين بن علي بن ابي طالب «عليه السلام» است، اين بگفت و از منبر فرود آمد به خانه نشست.

شاميان در امر خلافت، اختلاف كردند، خلافت از خاندان ابوسفيان به آل مروان منتقل شد، و مروان به سعي ابن زياد بر مسند خلافت نشست. او به چهار واسطه به عبد مناف مي رسد، و روز فتح مكه از ترس مسلمان شد، و دو ماه حكومت كرد. در رمضان سال 65 درگذشت، و پسرش عبدالملك بر مسند خلافت نشست.